کد خبر: 7691 A

یکشنبه‌های ایران‌آرت با تئاتر و مینا صفار [پنج]

روزگار پیشاعروسکیِ آقای غریب‌پور!/دوازده‌سال‌پیش در چهارسو چه خبر بود؟

روزگار پیشاعروسکیِ آقای غریب‌پور!/دوازده‌سال‌پیش در چهارسو چه خبر بود؟

نام بهروز غریب‌پور در سال‌های اخیر آنچنان با اپرای عروسکی و اجرای منحصر به‌فرد گروه «اران» عجین و آمیخته شده که شاید کمتر کسی تصور کند غریب‌پور زمانی نمایش‌های غیر عروسکی هم روی صحنه می‌برده است

ایران‌آرت، مینا صفار: نام بهروز غریب‌پور در سال‌های اخیر آنچنان با اپرای عروسکی و اجرای منحصر به‌فرد گروه «اران» عجین و آمیخته شده که شاید کمتر کسی تصور کند غریب‌پور زمانی نمایش‌های غیر عروسکی هم روی صحنه می‌برده است و شهرت او پیش از ترتیب دادن این اپراهای عروسکی که بسیار هم نزد اهالی تئاتر محبوب است، به خاطر اجراهای غیر عروسکی‌اش بوده است. در ادامه قرار است به سال‌های نه‌چندان دور برویم و به بهانه این‌که از بیست‌وپنجم تیرماه سال جاری بهروز غریب‌پور با گروه «آران» اپراتئاتر «خیام» را قرار است در سالن فردوسی روی تئاتر ببرد مروری داشته باشیم بر یکی از همین اجراهای غیر عروسکی که بهروز غریب‌پور کارگردانی کرده است.

 

سیمای غریبِ بهروز پیش از عروسک‌ها!

 نمایش «ایکارو» اثر بهروز غریب‌پور، یکی از آخرین آثار اجراشده او پیش از آن‌که به‌طور کامل به اپرای عروسکی بپردازد و گروه آران را تشکیل دهد، بود. این نمایش توسط گروه «آیرین» تولید شد که گروه غیر عروسکی بهروز غریب‌پور محسوب می‌شد.

عوامل نمایش «ایکارو» که سال 1384 یعنی درست 12 سال پیش از این در سالن چهارسو مجموعه تئاتر شهر روی صحنه رفت به‌ترتیب نویسنده و کارگردان: بهروز غریب‌پور. بازیگران: سیاوش طهمورث، محمد حاتمى، سیاوش چراغى‌پور، نسیم ادبى، محمد ساربان، دیدار رزاقى و کیمیا موسوى بوده‌اند.

«ایکارو» در آن سال بسیار مورد توجه قرار گرفت و نقدهایی بر روی آن نوشته شد. یکی از نکاتی که باعث شد بررسی‌های بیشتری شامل حال این نمایش شود، پرداختن غریب‌پور به زندگی وسولدو امیلیویچ مه‌یر هولد برجسته‌ترین شاگرد استانیسلاوسکی و پایه‌گذار تئاتر بیومکانیک بود و از طرف دیگر نشان دادن فضای فرهنگ و هنر در دوران تاریک و خفقان‌آور حکومت استالین در شوروری سابق مزید بر علت شده بود تا «ایکارو» تبدیل به یکی از مهم‌ترین نمایش‌های اجرا شده در سال 1384 شود.

ایکارو

[غریب‌پور در «ایکارو» به مه‌یر هولد پرداخت؛ تصویری که می‌بینید او را هنگام دستگیری‌اش توسط پلیس شوروی در مسکو نشان می‌دهد.]

مه‌یر هولد؛ نهم فوریه سال 1874 میلادی در شهر «پنزا» شوروی در خانواده‌ای آلمانی‌تبار به دنیا آمد. نام واقعی‌اش کارل کازیمیر تئودور مایرهولد بوده که پس از پذیرش مذهب کلیسای ارتدکس به‌افتخار نویسنده محبوبش وسوالاد گارشین، نام کوچک خود را به «وسولد» تغییر می‌دهد. او در سال 1896 به هنرستان تئاتر و موسیقی مسکو رفته و تحت نظارت ولادیمیر نمیروویچ دانچنکو آموزش تئاتر را آغاز می‌کند. پدرش صاحب کارخانه مشروبات الکلی امیل مه‌یرهولد بود لذا او به‌هیچ وجه برخاسته از یک خانواده پرولتری یا فقیر محسوب نمی‌شد. اگرچه از مه‌یر هولد همواره به‌عنوان برجسته‌ترین شاگرد استانیسلاوسکی نام برده شده است اما بزرگ‌ترین تحولات در روش تئاتر به‌شیوه ناتورالیستی استانیسلاوسکی را، مه‌یر هولد به‌وجود آورده و بزرگ‌ترین نفی‌کننده استانیسلاوسکی شخص مه‌یر هولد بوده است؛ حال آن که خود استامیسلاوسکی وی را یگانه وارث مکتب استانیسلاوسکی دانسته است.

بهروز غریب‌پور؛ نویسنده و کارگردان نمایش «ایکارو» همان زمان درباره جنبه‌هایی از زندگی مه‌یرهولد که درنمایش سعی به توصیف و بیانشان داشته است می‌گوید: «زندگی هر فردی ترکیبی از زیست هنری، سیاسی و شخصی او است و نمی‌توان آن‌ها را از یکدیگر تفکیک کرد. مه‌یرهولد در نمایش راجع به رویای خود و صحنه نمایش صحبت می‌کند و هم از زندگی روزانه‌اش می‌گوید. درواقع همان‌طور که در نمایش نیز گفته می‌شود، او فدای قربان‌گاه صحنه بود و من همه این ابعاد را در نظر گرفتم. علت آنکه استانیسلاوسکی او را وارث خود و ادامه‌دهنده راه خود معرفی می‌کند، این است که هیچ‌کس مانند او این اندازه عاشق تئاتر نیست، موجود کاملا تئاتری که قربانی تئاتر می‌شود، عاشقی که قربانی عشق است و فردی سیاسی که قربانی سیاست می‌شود، ما مخلوطی از تمام آنچه که در زندگی‌اش اتفاق افتاده است، روی صحنه می‌بینیم.»

البته توصیف زیست فردی و اجتماعی مه‌یر هولد در این نمایش باعث می‌شود غریب‌پور بازیگران را مجبور به استفاده از بدنشان کند که این هم برابر است با پشت سر گذاشتن تمرین‌های سخت و طاقت‌فرسای بدنی که بعضا باعث شگفتی تماشاگران می‌شده است

اما محمد حاتمی؛ بازیگر نقش مه‌یرهولد نظر دیگری داشته و همان زمان به پرسش خبرنگاری درباره رنج‌بردن بازیگران نمایش از تمرین‌های طاقت‌فرسای غریب‌پور اینگونه پاسخ می‌دهد: «ما امروزه آنقدر شاهد کارهای ساده هستیم که اگر بازیگر از نقطه‌ای به نقطه دیگر بپرد، احساس می‌کنیم بازیگر در حال رنج بردن است. این نکته من را نگران می‌کند تئاتر که فراتر از برادرهای خود، یعنی تلویزیون و سینما و هر هنر دیگری است، تا این اندازه ساده شده و کارهایی که بازیگر می‌تواند بر روی بدن خود انجام دهد، سخت پنداشته می‌شوند. من در این نمایش تنها کاری که انجام دادم، آن بود خود را درخدمت نقش قرار دادم و این مستلزم انجام برخی تمرینات شخصی بود. تئاترهای زیادی را دیده‌ام که فقط جنبه دیالوگ آن‌ها بارز بوده است. من به عنوان بازیگر زجری احساس نکردم و سعی کردم حس خود را در ابزار بازیگری یعنی بدن و صورت پخش و گسترده کنم. این تجربه‌ای جدید بود و دریچه جدیدی در بازیگری، به‌رویم گشوده شد.»

ایکارو​[محمد حاتمی که نقش مه‌یرهولد را بازی می‌کرد گفته بود این بازی دریچه جدیدی به روی گشوده است.]

همان زمان نظر بهروز غریب‌پور هم در این باره جالب است و به‌نوعی نظرات حاتمی یعنی بازیگر خودش را در آن به‌چالش می‌کشد: «بازیگر باید در شرایط سخت قرار گیرد و سپس رها شود. بازیگری یک حرفه است با تمام سختی‌ها و لذت‌های خودش. وقتی بازیگر در شرایط قرار گیرد به ظرفیت‌هایی از بدن و بازی خود پی خواهد برد که تاکنون آگاه نبوده است. بازیگر، یک انسان فرهیخته، آگاه و خلاق است که هر بار روی صحنه می‌رود دنیای جدیدی خلق می‌کند، چون تاکنون بازیگری را آسان گرفته‌ایم تصور می‌کنیم آسان است.»

 

چرا ایکارو؟

اما با توجه به اینکه این نمایش به مختصات زندگی مه‌یر هولد پرداخته پرسش اصلی برای مخاطبی که همان سال‌ها نمایش را ندیده و اکنون می‌خواهد از چند و چون این اجرا مطلع شود این است که چرا «ایکارو»؟ و اساسا وجه تسمیه این نام برای نمایشی که تا این حد قرار است به یک واقعه تاریخی بپردازد چیست. توضیح لازم این است که ایکارو یکی از اساطیر یونان باستان است و آنطور که در روایت‌ها آمده وقتی به‌اتفاق پدرش یعنی ددالوس در دام می‌افتد، با موم برای خود بال ساخته و قصد سفر به‌خورشید می‌کند اما وقتی به نزدیک خورشید می‌رسد گرمای خورشید موم بال‌های او را ذوب کرده و در نتیجه سقوط می‌کند. معادل ایرانی قصه ایکارو همان ماجرای کیکاووس‌شاه است که در آن همچون فریدون و جمشید بی‌مرگ آفریده می‌شود و دیوان برای این که مرگ را بر او چیره گردانند، دیو خشم (آئیشما) را به یاری می‌گیرند و او را می‌فریبند. دیوان کیکاووس را فریب داده و به فرمانروایی هفت کشور مغرورش می‌کنند آنگاه هوس پرواز به آسمان را در دل او زنده می‌کنند. کیکاووس در اصرار بر پرواز از لجاجت و عناد دست بر نداشته و تخت خود را بر پای چهار عقاب‌ بسته و پرواز می‌کند تا مرز نور و تاریکی پیش رفته و از همراهان جدا می‌ماند. در آسمان‌ها فرّه ‌ایزدی از سیمایش پر می‌کشد و از آن جای بلند بر زمین سقوط می‌کند. 

القصه بهروز غریب‌پور از استعاره ایکارو برای تبیین زندگی مه‌یر هولد استفاده کرده و این داستان را در لایه زیرین نمایشش به‌کار می‌گیرد تا زیبایی‌شناسی ظریفی را در نمایشش به‌کار گیرد.

 

347518_544

[اسطوره «ایکارو» چنان حاتمی را تحت تاثیر قرار داد که او بعدها نمایشی با نام «پرواز ایکار» را کارگردانی کرد؛ نام این نمایش، نام رمانی معروف از ریمون کنو هم بود.]

 

امین عظیمی در نقدی که همان سال بر این نمایش می‌نویسد به استعاره ایکارو اشاره کرده و نمایش را این‌گونه تحلیل می‌کند: «بهروز غریب پور در قرائت نمایشی خویش از لحظات پایانی زندگی مه‌یر هولد با برجسته کردن استعاره‌ای ظریف تلاش دارد ما را در مقام تماشاگران اثر به عمق فاجعه ببرد و با ایجاد فضایی ذهنی در چند سطح بر پیچیدگی‌های نمایش خویش بیفزاید. اگر در اساطیر یونان ایکارو برای رهایی از هزارتوی مخوفی که به همراه پدر خویش «ددالوس» در آن اسیر گشته است با بال‌هایی مومی به پرواز در می‌آید و آنقدر به خورشید نزدیک می‌شود تا بال‌هایش ذوب می‌گردد، مه یرهولد نیز به همراه همسر و دستیار خویش «زینایدارایخ» در هزارتویی استالینی اسیر شده است و آنقدر بر افکار آزادی‌خواهانه و ضداستالینی خویش پافشاری می‌کند تا آگاهانه او را به قتل‌گاه ببرند و به جوخه آتش بسپرند. برای مه‌یرهولد تلاش برای ایجاد تحرک و پویایی بر روی صحنه تئاتر، آنجا که با نگاهی صوفیانه به آن می‌نگرد و چندین بار در طول نمایش تمنای خویش را برای بازآفرینی شوری که در کاتاکالی (نوعی رقص هندی) نهفته است یادآور می‌شود دستاوردی جز مرگ از جانب کمیته زیبایی‌شناسی پرولتاریایی به همراه نخواهد داشت. و این همان بال‌های مومی است، تصویری است که مه‌یر هولد و هر هنرمند آزادی‌خواهی تجسم آن را بر روی صحنه آرزو دارد. اما آتش سوزنده حکومت‌های دیکتاتورمآب هیچگاه تصوری از آزادی را حتی بر صحنه نمایش نخواهد پذیرفت؛ چه تاریخ بارها نشان داده ترس از هنری زنده و تاثیرگذار بر توده‌ها همچون تئاتر، آنجا که به اندیشیدن فرا می‌خواندشان و چه آنجا که شور و احساسی انسانی را در آن‌ها بیدار می‌کند همواره بیمی در دل آنها کاشته است. چنین قیاسی به ساختار نمایش ایکارو جهت می‌دهد و در چارچوبی گزارشی به مرثیه‌ای برای مه‌یرهولد و در شکلی فراگیرتر تمامی قربانیان هنر تئاتر در برابر حکومت‌های مستبد مبدل می‌شود. برای غریب پور چنین استعاره‌ای نه تنها در ساختار درونی اثر مورد توجه قرار می‌گیرد بلکه شکل اجرایی او را نیز متاثر می‌کند. تماشاگر در همان لحظات آغازین ورود به سالن با فضایی خوفناک مواجه می‌شود که ریتم عذاب‌آور موسیقی و چراغ قوه‌هایی که در این تاریکی سرگردانند و گاه همچون دو چشم کابوس‌وار به ما خیره می‌شوند، به مثابه دروازه ورود به همان هزارتویی تجلی می‌یابند که مه‌یرهولد در آن اسیر شده است. این تاریکی از همان لحظه نخست ترس را در وجود تماشاگر زنده می‌کند و هنگامی که با نخستین تصاویر نمایش مواجه می شود، و مه‌یر هولد را در سلاخ خانه‌ای مفروش از ورق پاره‌های برآمده از اعترافات دیگر آزادیخواهان و بسته شده روی دستگاه شکنجه می‌یابد، کلید ورود به جهان این اثر را در دستان او قرار می دهد. و ملکه این هزارتو کسی که قربانی دیگر این دژخویی ها است کسی نیست جز همسر و دستیار مه‌یر هولد «زینایدارایخ»که گویی تمامی این فجایع و تصویرها از ذهن او بیرون تراویده و جان گرفته است. از این رو می توان منطق اجرایی اثر را بسیار تحت تاثیر نگره های اکسپرسیونیستی دانست... تمامی شخصیت‌هایی که از آغاز در صحنه حضور ندارند ، همچون استانیسلاوسکی (محمد ساربان) ، دختر مه‌یر هولد (دیدار رزاقی) و نیز کاراکتر ذهنی نمایشنامه بازرس گوگول، خلستاکوف (سیاوش چراغی پور) به طور ناگهانی و در تاریک روشنای صحنه وارد می‌شوند و به همین ترتیب انگار که در تصورات ذهنی شخصیتی دیگر حل شوند ناپدید شده و از صحنه بیرون می روند.

ایکارو

[بعدها اپراهای عروسکی غریب‌پور چنان همه‌گیر شد که حتی یک بار محمدرضا شجریان، استاد موسیقی ایرانی، وقتی به تماشای اجرای اپرای رستم و سهراب به کارگردانی بهروز غریب پور نشسته بود، عروسک به دست گرفت و لحظاتی با عروسک‌گردانان همراه شد.]

بهره‌مندی غریب پور از چنین تکنیک اجرایی راه را برای تاکید بر زمینه‌های بیانی مرگ مه‌یر هولد هموار می‌کند و عناصری چون قلاب‌های سلاخ‌خانه که در جای‌جای صحنه آویخته شده است را در مرز دلالتی رئالیستیک و یا ذهنی در سیلان می‌اندازد و یکی از ظرافت‌های اجرای ایکارو را سامان می‌دهد.... ایکارو به پرواز درآمده است؛ با بال‌های مومی‌اش. با شور آزادیخواهانه‌اش. با عشقی که به تئاتر، به انسان دارد. اما خورشید در دستان دیکتاتوری دون‌مایه است، آنکه معنای هرچیز را قلب می‌کند: استالین مخوف و ایکارو با بال‌های مومی‌اش، می‌سوزد و مرگ می‌شود. «خلستاکوف» بارها در طول نمایش از ایکارو می‌خواهد که مرگ را انتخاب کند، اما نه مرگی تدریجی بلکه مرگی معترضانه و یکباره. انگار یک بار دیگر باید تکرار شود. هیچکس فرزند «ددالوس» را از بال گشودن در مقابل نوری دروغین و سفاک برحذر نمی‌دارد و او بال می‌گشاید، پرواز می‌کند تا به سوی معنایی از زیستن برود که اگرچه در لایه بیرونی‌اش مرگ و نیستی است اما در پس آن جاودانگی در انتظار او است. و این مرثیه‌ای دیگر برای تمامی آزادیخواهان و حقیقت‌طلبان است؛ داستان ایکارو مه یر هولد.»

photo_2017-07-05_13-15-05

ایکارو

نوشته و کار: بهروز غریب‌پور

مهر و آبان 1384

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

مینا صفار

[مینا صفار، روزنامه‌نگار است و سال‌هاست برای تئاتر، خبرنگاری می‌کند. او یکشنبه‌ها برای ایران‌آرت به نمایش‌هایی خاطره‌انگیز و مهم سفر می‌کند و برای‌مان از لذات این سفر می‌نویسد]

برای خواندن نوشته‌های پیشین مینا صفار در «یکشنبه‌های ایران‌آرت با تئاتر» روی تیترهای زیر کلیک کنید:

پنجاه‌ویک‌سال پیش با اکبر زنجانپور، ساعدی و جعفر والی/«بام‌ها و زیر بام‌ها» و هنرمندانی که سوختند

سفری با شکسپیر، داود رشیدی و رضا براهنی به تهرانِ هزاروسیصدوهفتادوهشت‌شمسی/همه‌چیز درباره اجرای خاطره‌انگیز «ریچارد سوم» با معتمدآریا و پورصمیمی

«از نو شکفتن و مرگ» اسماعیل خلج چه‌طور نوشته و اجرا شد؟/ سی‌وپنج‌سال پیش با فردوس کاویانی

چهل‌وسه‌سال از اجرای «ایوانف‌کوچولوی» اُوانسیان گذشت؛ حالا آن‌ها چه می‌کنند؟

 

 

 

 

 

 

 

بهروز غریب پور یکشنبه های ایران آرت با تئاتر مینا صفار اپرای عروسکی ایکارو نمایش ایکارو محمد حاتمی اپراتئاتر خیام
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین