کد خبر: 17576 A

رازهای هزاردستان فاش شد / ناگفته‌های جمشید مشایخی از علی حاتمی

رازهای هزاردستان فاش شد / ناگفته‌های جمشید مشایخی از علی حاتمی

جمشید مشایخی گفت: زمانی گفتم علی حاتمی، سعدی سینمای ایران است که عده‌ای از حرف من خوش‌شان نیامد ولی بعد از مرگ علی حرفم را تکرار کردند.

ایران آرت: روزنامه جام جم در چاپ جدیدش به سراغ جمشید مشایختی رفت و با او از رفاقت و خاطره‌هایش با علی حاتمی و ساخت هزاردستان صحبت کرده است؛ ‌خاطره‌بازی‌ای که در ادامه مشروح آن را می خوانید.

برای آغاز از آشنایی خودتان با مرحوم علی حاتمی بگویید. آشنایی که منجر به همکاری‌های متعدد و موفق شد.

علی حاتمی پیس می‌نوشت و به اداره هنرهای دراماتیک می‌آورد تا اگر کارگردانی مایل است با او همکاری کند. از همان موقع، یعنی اوایل دهه 40 با او دوست شدم.

پیشنهاد نقش رضا تفنگچی چگونه مطرح شد؟

وقتی سال 1358 می‌خواست این سریال را شروع کند؛ من خدمتگزار بچه‌ها در اداره تئاتر بودم. از من دعوت و ابتدا در مورد بعضی نقش‌ها مشورت کرد. بعد گفت که می‌خواهد کار را با من کلید بزند.

پس از همان آغاز در جریان ساخت این مجموعه و شاهد مراحل مختلف آن بودید.

بله. آن زمان مدام مسئولان تلویزیون عوض می‌شدند و همچنین طول می‌کشید تا بازیگران تازه به مجموعه اضافه شوند؛ پس فیلمبرداری کار متوقف شد و فکر می‌کنم در این حین آقای حاتمی فیلمبرداری کمال‌الملک را شروع کرد.

یعنی با توقف این کار، شما در «کمال‌الملک» بازی کردید؟

بله. چون تا می‌آمدند بازیگران جدید متن را بخوانند و مسئولان اجازه کار بدهند زمان می‌برد. فکر می‌کنم از سال 58 تا 64 فیلمبرداری «هزاردستان» طول کشید.

تاریخی که در بیشتر جاها ثبت شده است 1358 تا 1366 است.

شاید تاریخی که شما می‌فرمایید درست‌تر باشد. به هر حال این فاصله‌هایی که بین ضبط کار ایجاد می‌شد در عین دشوارتر کردن کار، باعث شده بود که بچه‌ها شخصیت‌هایشان را از حفظ باشند.

شما چندین همکاری با مرحوم حاتمی داشتید و در عین حال رفیق هم بودید. حال و هوای کار کردن با ایشان چگونه بود؟

بسیار عالی بود. علی دیالوگ‌های بی‌نظیری می‌نوشت. چند سال قبل از این‌که ایشان از دنیا برود من با مجله فیلم مصاحبه کردم و ایشان را سعدی سینمای ایران نامیدم. یادم می‌آید آن زمان عده‌ای از حرف من خوششان نیامد، اما همان‌ها بعد از فوت علی،‌ حرف مرا تکرار کردند. علی قبل از این‌که فیلم بسازد، با من و مرحوم حسین کسبیان در مورد فیلمی که می‌خواست بسازد صحبت کرد. قرار بود نقش‌های اصلی‌اش را ما بازی کنیم که البته آن فیلم ساخته نشد. آن موقع با آقای مهرداد فخیمی که فیلمبردار بود همکاری داشتند منتها کارهای تبلیغاتی می‌کردند. بعد از آن فیلم «حسن کچل» را ساخت و برای فیلم «طوقی» از من دعوت کرد که من با تهیه‌کننده آن به توافق نرسیدم. علی از من دلخور شد و فکر کرد کارش را قبول ندارم. اگر اشتباه نکنم این ماجرا تا سال 1352 طول کشید. تا این‌که ایشان خواست شش داستان از حضرت مولانا را کار کند و من در شش داستان بازی داشتم و مهم‌ترینش برای من همان قصه چنگیز بود. بعد از این سریال «سلطان صاحبقران» را ساخت که من در آن نقش ناصرالدین شاه را بازی می‌کردم. بعد هم در سوته دلان، هزاردستان و کمال‌الملک با علی همکاری داشتم.

جایگاه  نقش «رضا تفنگچی» را در کارنامه کاریتان چگونه می‌بینید؟

نمی‌توانم این‌گونه نگاه کنم. مثل این می‌ماند که به یک موزیسین بگویید کاری که در مایه اصفهان انجام داده‌ای،قشنگ‌تر است یا همایون؟ نمی‌خواهم بگویم همه سریال‌هایی را که کار کرده‌ام دوست داشتم و برایشان ارزش قائلم ولی بخشی از کارهایی را که کرده‌ام، قلبا دوست دارم. مثلا هزاردستان،‌کمال‌الملک،‌ یک بوس کوچولو، شازده احتجاب و ‌پهلوانان نمی‌میرند را دوست داشتم،‌ همچنین «نفرین» را که با ناصر تقوایی کار کردم. اما نمی‌توانم میانشان تمایز قائل شوم، چون در هر کدام شخصیت‌های متفاوتی داشتم.

شاید تمایز این نقش این باشد که حدود هشت سال با آن زندگی کردید. می‌شود گفت از این حیث تجربه متفاوتی برای شما بوده است.

بله اما همان‌گونه که گفتم در عین حال کمال‌الملک را بازی کردم که عاشق شخصیت او هستم. خیلی برایم جالب بود چون این شخصیت هیچ ارتباطی با شخصیت رضا نداشت.

با گذشت سال‌ها هنوز در مورد این سریال صحبت می‌شود و در بازپخش‌ها بیننده دارد. راز این ماندگاری چیست؟

این مربوط می‌شود به قلم، دانش و پشتکار علی حاتمی. من به عنوان کسی که سال‌ها با علی کار کردم، معتقدم او نابغه بود. از دیالوگ‌ها بسادگی نمی‌گذشت. هیچ وقت از یک صحنه الکی رد نمی‌شد. آنقدر می‌گرفت تا مورد قبولش واقع شود. پشت هزاردستان، جدیت و علاقه علی نهفته بود و همین راز موفقیت آن است.

به دیالوگ‌ها اشاره کردید. بعد از علی حاتمی خیلی‌ها خواستند سبک دیالوگ‌نویسی او را تکرار کنند اما بندرت موفق شدند. دیالوگ‌ها یا از نظر شاعرانگی کم داشت یا در بافت قصه نمی‌نشست.

آدم باید خودش باشد. فایده‌ای ندارد ادای دیگری را دربیاوری. فکر کنید بنده بخواهم ادای بزرگ‌ترین بازیگر جهان یعنی مارلون براندو را دربیاورم، نتیجه مسخره می‌شود. من جمشید مشایخی هستم و باید کار خودم را انجام دهم. باید آن چیزی که در وسع جسم و شعور من است را بازی کنم و ادا درنیاورم. نمی‌شود با ادا درآوردن جای دیگری را گرفت. محال است.

این مجموعه ترکیب فوق‎‌العاده‌ای از بازیگران را گرد هم آورد که بعد از آن تکرار نشد. در صدرش شما،‌ علی نصیریان،‌ محمدعلی کشاورز، داوود رشیدی و عزت‌ا... انتظامی.

کم نظیر بود. از کار کردن با تک تک دوستان لذت می‌بردم. با آقای کشاورز از تئاتر دوست بودیم و همکاری خوبی داشتیم، همچنین با آقای داوود رشیدی خیلی سکانس‌های مشترک داشتم.

جمشید مشایخی علی حاتمی ناصر تقوایی
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین