کد خبر: 16437 A

درباره «مادر» تازه‌ترین فیلم دارن آرنوفسکی؛ فیلمی که نمی‌توانید برای دوستتان تعریفش کنید!

درباره «مادر» تازه‌ترین فیلم دارن آرنوفسکی؛ فیلمی که نمی‌توانید برای دوستتان تعریفش کنید!

با این یادداشت، به اتاق ممنوعه نویسنده بروید و به شیشه‌ای که برای او به دلایلی عزیز است و لمس آن ممنوع، دست بزنید...

ایران‌آرت، ساناز فلاح زاده: تا انتهای فیلم تنها به خود می‌گویید چرا فیلم را دنبال می‌کنید؛ این یعنی جادوی سینما.

از زمانی که فیلم‌های دیوید لینچ را دیدم و هم‌زمان با تماشای فیلم‌های فون‌تریه گمان می‌کردم زمان پرداختن به سمبل و استعاره و اشاره و گوشه و کنایه به پایان رسیده است. سمبل‌ها، محصول خلقت بشری‌اند و لزوما استفاده از آن‌ها برای بیان نیاز نیست. دیر زمانی است که دیگر دیدن رنگ و شی و پدیده جدید و تامل‌برانگیزی نیست! آن‌قدر که تکرار شده‌اند و در قالب جزوه و نقد و بحث به اهل هنر و غیر از آن ارائه شده‌اند.تا جایی که شاید آزادانه‌اندیشیدن را از ما گرفته‌اند. اما در آخرین ساخته دارن آرنوفسکی، نشانه‌ها در پیش چشمان شما رژه می‌روند و شما آن‌ها را می‌بینید اما تا سکانس پایانی درک نخواهید کرد و باز می‌گویم این یعنی جادوی سینما.

در سکانس پایانی فیلم «مادر»، زمانی که خاویر باردم، مرد نقش اول فیلم که تا سکانس پایانی اسم ندارد و تمام رفتار و شخصیتش غیر قابل لمس و قبول است، خود را به شما می‌شناساند و این‌گونه تمام دنیا فرو خواهد ریخت و دوباره از نو ساخته خواهد شد!

مادر، فیلمی نیست که بتوان آن را اسپویل کرد، تنها آن را باید دید و از قدرت کارگردان و نویسنده در بیان مضمونی باستانی با این سبک و سیاق حیرت کرد. مادر، سرتاسر انجیل است اما انجیلی که شما هرگز نخوانده‌اید. شاید وقتی بعد از دیدن و دوره‌کردن تصاویر، حل‌کردن تمام معماهای برخواسته از ذهن‌تان در خلال فیلم؛ داستان را ابتدایی دریابید؛ اینجا همانجایی است که من باز می‌گویم، جادوی سینما!

آرنوفسکی در آخرین ساخته خود داستان خلقت را در مارپیچی برعکس پر از زیبایی و نور و رنگ و موسیقی، طوری به شما ارائه می‌دهد که تا انتها می‌روید، می‌پرسید و دوباره می‌پرسید؛ درمی‌یابید، و سر انجام، به نتیجه می‌رسید. مادر فیلمی است که ارزش دیدن دارد. و جادو این‌جا معنا می‌یابد جریانی در مقابل چشمان شما روی می‌دهد. شما می‌بینید، لذت می‌برید، دنبال می‌کنید و نمی‌دانید چرا؛تا زمانی که جادوگر مشت خود را برای شما باز می‌کند و اسرار را برون می‌ریزد. نیمه ابتدایی فیلم، داستانی خطی را روایت می‌کند که درک و لمس آن میسر است و البته بیننده را به دنبال خود می‌کشاند. زن و مردی عادی که در خانه‌ای زندگی می‌کنند و مهمانانی ناخوانده زندگی روزانه آنان را بر هم می‌زنند؛ تا این‌جا داستان به لحاظ چند ابهام شما را به دنبال خود می‌کشاند.

چرا زن خانه را می‌سازد؟ چرا مرد با وجود آزار مهمانان آن‌ها را از خانه بیرون نمی‌کند؟ چرا وقتی یکی از پسرها پسر دیگر را می‌کشد مرد لبخند می‌زند و... . اما از نیمه دوم فیلم زمانی که مرد داستان جدیدش را منتشر می‌کند همه چیز در هم می‌ریزد. طرفداران جدید کتاب مرد، به خانه هجوم می‌آورند؛ هجومی که پایانی ندارد!

به عقیده من، کتاب مرد، دین جدیدی است که مردم به آن ایمان می‌آورند و در اعتقاد از خالق آن پیشی می‌گیرند، با کمی دقت به مهاجمان خانه آن‌ها را باز خواهید شناخت. جنگ‌ها، نسل‌کشی‌ها، اعتقادات خرافی و مدها و سبک‌های موسیقی، همه تاریخ در نیم ساعت به خانه‌ای که سمبل دنیای غرب است وارد می‌شوند. و در آخر می‌بینیم که همان‌طور که طبق اعتقادات دین مسیحی، عیسی پسر خداست.  نویسند پسر خود را در اختیار طرفداران (پرستندگانش) قرار می‌دهد و آنان او را می کشند و از گوشت و خون او تغذیه می‌کنند (این‌ها همه در انجیل آمده) و باز نویسنده آن‌ها را دوست می‌دارد! زمانی که مادر در غم از دست رفتن فرزندش خانه (دنیا) را به آتش می‌کشد، نویسنده (خدا) از زهدان زن (نماد زایندگی) دوباره خانه‌ای جدید بنا می‌کند و در این‌جا شخصیت‌های نیمه اول را باز می‌شناسیم. مرد بیمار که توسط همسرش تشویق می‌شود تا به اتاق ممنوع نویسنده برود و به شیشه‌ای که برای او به دلایلی عزیز است و لمس آن ممنوع، دست بزند؛ آیا این همان داستان حلول شیطان در حوا و گول‌خوردن آدم از حوا و خوردن سیب ممنوعه و بیرون‌شدن از بهشت نبود؟! و پسر که مانند قابیل با سنگی از پشت سر هابیل را کشت؟!

 

 

iranart

 

 

ساناز فلاح زاده فیلم مادر دارن آرنوفسکی
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین