کد خبر: 14367 A

همه چیز درباره بلوند اتمی

همه چیز درباره بلوند اتمی

ایران آرت : دیوید لیچ، کارگردان آمریکایی نخستین‌بار از طریق همسرش فیلمنامه «بلوند اتمی» را خواند.

کلی مک‌کورمیک که تهیه‌کننده این پروژه بود، همسرش را به چالش کارگردانی این فیلم دعوت کرد و همان‌طور که خود لیچ می‌گوید، همسرش به او می‌گفت: «جهانی تازه در ژانر جاسوسی بساز، شبیه به کاری که در فیلم «جان ویک» و با همکاری چاد استاهلسکی انجام دادی.»
مدتی گذشت و لیچ که سال‌ها در حرفه بدلکاری فعالیت کرده بود، مسیر کار خود را براساس رمان گرافیکی «سردترین شهر» و تا حدی از موسیقی دهه 1980 در درام جاسوسی و جنگ سرد «بلوند اتمی» پیدا کرد.

بهترین قطعه‌های موسیقی این دهه در این فیلم جای گرفتند که از ترانه «Voices Carry» از گروه ‘Til Tuesday بارها استفاده شده است؛ همچنین ترانه «Father Figure»از جورج مایکل و دو ترانه از دیوید بووی به نام «Cat people» در ابتدای فیلم و «Under Pressure» که در انتهای فیلم جای گرفتند.

اما قرار بر این نبود این دو ترانه بووی تنها سهم این خواننده اسطوره‌ای در این فیلم باشد. دست‌اندرکاران «بلوند اتمی» قصد داشتند بووی در فیلم نیز حضور داشته باشد و لیچ در مصاحبه با هالیوود ریپورتر گفته بود: «فکر می‌کنم بووی از فیلمنامه خوشش آمده بود که درباره این شهر بود و در آن موسیقی و خیلی چیزهای دیگر هم گنجانده شده بود. اما قبل از اینکه فیلمبرداری شروع شود محترمانه از کار با ما امتناع کرد. بعد طی فیلمبرداری، خبر درگذشت او اعلام شد درنتیجه حضور او در فیلم برای ما پررنگ‌تر از ترانه‌هایی شد که در فیلم از آنها استفاده کردیم.»

شارلیز ترون

فیلم اکشن «بلوند اتمی» با بازی شارلیز ترون و جیمز مک‌اووی را کرت جانستد اقتباس سینمایی آن را براساس رمان گرافیکی «سردترین شهر» اثر آنتونی جانستون نوشته است. داستان درباره مامور مخفی MI6 است که طی جنگ سرد به برلین فرستاده می‌شود تا پرده از راز قتل همکارش بردارد و ردپای ماموران دوجانبه دیگری را پی بگیرد.
متن پیش‌رو گفت‌وگویی است که سیلاس لسنیک، خبرنگار Comingsoon با این کارگردان انجام داده و بهار سرلک آن را برای روزنامه جامعه فردا ترجمه کرده است.  

می‌دانم که «بلوند اتمی» ابتدا در قالب رمانی گرافیکی به‌نام «سردترین شهر» منتشر شد؛ چطور این کتاب سر راه شما قرار گرفت؟
داستان جالبی دارد. قبل از اینکه من وارد این پروژه شوم، همسرم تهیه‌کننده آن بود. اسمش کلی مک‌کورمیک است. او من و چاد را به‌هم معرفی کرد. او همیشه حواسش به پروژه‌ها هست. توجه من را به این پروژه جلب کرد. یک جورهایی برایم چالشی بود چون نوآر جنگ سرد بود اما راه‌هایی برای دیدن آن با نگاهی دیگر و وسیع کردن دنیایش یا بسط یا ترکیب آن با اکشن وجود داشت. فقط می‌باید راهی پیدا می‌کردم تا آن را به شکلی دیگر ببینم. بعد از این کار شیفته فیلمنامه شدم و راه بسط آن را هم پیدا کردم.


این روند از چه زمانی شروع شد؟
خیلی زود شروع شد، چون لازم بود برای شارلیز ترون که یکی از تهیه‌کننده‌های فیلم بود، یک برنامه معرفی بگذارم. کمپانی او چندین کارگردان را ملاقات کرده بود، بنابراین می‌خواستم مطمئن شوم آنچه می‌خواهم این پروژه از آب دربیاید، واضح است. همچنین، وقتی وارد پروژه‌ای می‌شوید به دو سال از عمرتان بدل می‌شود. در نتیجه باید واقعا از ته دل در پروژه کار کنی. فورا مهارتم را در موسیقی پانک‌راک بیشتر کردم که درنهایت به «بلوند اتمی» تبدیل شد. ایده در اساس این بود که تمامی اتفاقات جنگ سرد دهه 1980 را درمی‌آوردیم و این فیلم دهه‌هشتادی را با ‍[درون‌مایه‌ها] سرد می‌کردیم. موسیقی به آن اضافه می‌کردیم و آن را سرگرم‌کننده می‌کردیم اما با این وجود برخی حساسیت‌های نوآری آن را حفظ می‌کردیم و بعد آن اکشن‌هایی را که کمپانی « 87eleven » برای آن شناخته شده، اضافه کردیم. همه اینها را به تریلری جاسوسی تزریق کردیم و حالا باید ببینید چه از آب درآمده است.

شما مشخصا کسی هستید که بدل‌کاری حرکات را خیلی‌خیلی خوب می‌دانید. وقتی سکانسی را تصور می‌کردید، خیلی طبیعی در ذهن‌تان نقش می‌بست یا یک صحنه مبارزه را در روندی طولانی و پرجزئیات در ذهن‌تان می‌ساختید؟

فکر می‌کنم نکته مهم این است که خودتان را به چالش بکشید. مثل آب خوردن می‌توانی دچار این روزمرگی شوی که بگویی: «می‌‌دانیم این روش جواب می‌دهد! اما همان روش قدیمی را به‌کار می‌بریم.» شبیه به همه حرفه‌ها، همیشه می‌توانی سراغ حقه‌هایت بروی. اما با این وجود ایده‌هایی هست که می‌توان در هر نوع صحنه اکشنی به کار گرفت. منظورم این است که هنوز هم ایده‌هایی هست که می‌خواهم آنها را امتحان کنم، اما ابتدا باید از زاویه دید داستان و شخصیت‌ها به اکشن نزدیک شوی و بعد از دید بیننده. به گمانم اگر در خدمت شخصیت باشی، نصف راه را رفته‌ای.

فیلم «استاکر» ساخته آندری تارکوفسکی بازگشتی جالب دارد؛ این فیلم را در سالن سینمایی در فیلمت نشان می‌دهی. چطور به این ایده رسیدی؟
طبیعتا من طرفدار او هستم و فکر می‌کنم هرکسی که طرفدار سینما باشد، طرفدار تارکوفسکی هم هست. ماجرا از این قرار بود که «استاکر» در آن زمان در برلین شرقی روی پرده رفت. این بخش واقعی است. ما دنبال فیلمی بودیم که روی پرده باشد و دیوید شوئنمان، طراح تولیدمان، متوجه شد «استاکر» در سینمایی روی پرده است. همان موقع بود که گفتم: «فوق‌العاده است. باید پوسترهایی هم در کار باشد.» بعد از همین ماجرا، ایده‌های دیگری هم شکل گرفت. در نتیجه هم الهامی شگرف بود و هم انتخابی بین‌المللی.


از آنجایی که دنیا، دنیایی است که تا حدی قوانین خود را می‌سازد، چقدر برای شما مهم است که معیارهایی براساس حقیقتی مثل این داشته باشید؟
ما می‌دانستیم داریم نسخه تاریخی بازبینی‌شده سقوط دیوار را می‌سازیم. داستانی بسیار مهم است و به همین خاطر است که در ابتدای فیلم نوشته‌ای روی فیلم بالا می‌آید و یادآوری می‌کند که این فیلم آن داستان نیست. ما می‌خواستیم نسخه دلخواه‌مان را بسازیم. لحظه‌ای بزرگ برای این شخصیت‌ها در زندگی‌شان بوده است. در‌حالی‌که دنیای خارج درحال جشن و شادمانی است اما هر چیزی که این شخصیت‌ها می‌دانند و می‌فهمند از هم پاشیده است.


مقایسه این فیلم با مجموعه فیلم‌های جیمز باند موضوعی است که بارها پیش کشیده شده است. وقتی درحال ساخت «بلوند اتمی» بودی، آیا مجبور بودی این شخصیت را بازیگر بالقوه مجموعه در نظر بگیری؟
از ابتدا قصد ساخت فیلمی که درون مجموعه‌ای قرار بگیرد، در سر نداشتیم. مثل زمانی که گفتم فیلم نوعی اکشن پانگ است. اما زمانی با جنبه دیگر آن روبه‌رو شدیم، دیدیم که شخصیت بزرگی داریم که شارلیز به ارائه آن کمک کرده است. او ظاهری تندیس‌مانند دارد و مخاطبان به اکشن‌ها واکنش نشان داده‌اند. او استعداد این را دارد که کسی باشد که مردم دوست دارند بینند ماجراهای مختلفی را از سر می‌گذارند.

پس از ساخت «بلوند اتمی» به اقتباس کتاب کمیک دیگری که دنباله «ددپول» است، پرداخته‌اید. به عنوان یک فیلمساز کتاب‌های کمیک چقدر تاثیرگذار هستند؟
من طرفدار ملموس بودن کمیک‌ها هستم و شیفته فرار از واقعیات آنها و همچنین تعاریف خیر و شر. آنها خیلی خلاقانه هستند. گاهی می‌توانی قوانین کمیک‌ها را بشکنی همان قوانینی که لزوما در سینما نمی‌توانی بشکنی. جالب است که در داستانی کمیک چیزی را پیدا کنی و بعد به‌دنبال شیوه‌ای باشی که همان قانون را در مدیومی دیگر بشکنی. علاوه بر این حس گرافیکی هنرمند و قاب‌بندی نیز وجود دارد. که با من به‌عنوان یک هنرمند صحبت می‌کند. این چیزی است که وقتی فیلمبرداری را انجام می‌دهم، به آن فکر می‌کنم. نمی‌دانم آیا همیشه این کار را خواهم کرد یا نه اما این چیزی است که در مورد داستان‌هایی که تا به‌حال کار کردم، جواب داده است.


مدت‌هاست در روند فیلمسازی شرکت داشته‌ای اما کارگردانی کاری نسبتا جدید است. وقتی فهمیدی «بلوند اتمی» را تنهایی می‌سازی، غافلگیر شدی؟
من سال‌ها در واحد دوم فیلمبرداری کار کرده‌ام که به نوعی کارگردانی قطعه‌های کوتاه فیلم است. حالا که کارگردانی کل فیلم را انجام می‌دهم، همه چیز در این نوع کارگردانی بیشتر می‌شود. سؤال‌های زیادی برای پاسخ دادن وجود دارد. یکی از چیزهایی که فکر می‌کنم به عنوان کارگردان به سودم بوده است، این است که آن‌قدر در حرفه تولید فیلم بوده‌ام که نیازهای رئیس پروژه را درک می‌کنم. من دل‌نگرانی‌های آنها را می‌فهمم و از جایی آمده‌ام که می‌خواهم راه‌حل خلاق را پیدا کنم چراکه من به مدت دو دهه در آن‌سوی این خط کار کرده‌ام. کاری که بیشتر همکاری می‌طلبد تا اینکه بخواهی کارگردانی باشی که بالا بایستی و فریاد بزنی: «می‌خواهم ببینم!» در سینما این‌طوری کار نمی‌کنند.

حالا که به کارگردانی ادامه می‌دهید، پروژه رویایی‌تان چیست؟
می‌دانم جوابی گول‌زننده است اما به‌گمانم این اتفاق دارد می‌افتد. در چند سال گذشته، در رویایم زندگی می‌کردم. صادقانه بگویم که «بلوند اتمی» از بهترین تجربیات فیلمسازی‌ام در 20 سال گذشته است. حالا با «ددپول» به مجموعه محبوبم قدم گذاشته‌ام، بهترین دوره زندگی‌ام را پشت‌سر می‌گذارم و بسیار‌بسیار خوشحالم.

 

شارلیز ترون دیوید بویی فیلم بلوند اتمی دیوید لیچ دیوید بووی
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین