کد خبر: 30207 A

بی‌رگ شده‌ایم/ برای نفهمیدن مردم هزینه کرده‌ایم / انتقادات تند حمیدرضا آذرنگ

بی‌رگ شده‌ایم/ برای نفهمیدن مردم هزینه کرده‌ایم / انتقادات تند حمیدرضا آذرنگ

ایران آرت : روزنامه اعتماد گفتگویی بحث برانگیز با حمیدرضا آذرنگ، بازیگر شناخته شده به بهانه نویسندگی و کارگردانی نمایش "خنکای ختم خاطره" منتشر کرده است که حاوی نقدها و دل گفته های تند و تیز این هنرمند است. 

بخش هایی را تقدیم تان می کنیم:

- ضرورت اجرای نمایش خنکای ختم خاطره 9 سال پس از نگارش نمایشنامه این است که ما در جامعه امروز یک چیزی کم داریم و به همین دلیل دایم مصیبت بر ما آوار می شود. آنچه کم داریم «غیرت» است. بی رگ شده‌ایم. نسبت به خودمان، همنوع‌‌مان و همسایه‌مان. دایم قهرمان را برای خودمان می خواهیم، عشق را برای خودمان می خواهیم، آسایش را برای خودمان می خواهیم، ما هرگز چنین آدم‌هایی نبودیم. شما ببین در همین چند ماه اخیر و سال گذشته تا امسال چه تعداد خبرهای ناگواری که قاعدتا باید تن و بدن آدم را بلرزاند، می شنویم. تجاوز به کودکان، سوختن دانش‌آموزان در مدرسه، تصادف‌ کردن‌ها. نسلی که ما همیشه دغدغه آسایش‌شان را داشتیم و در کنار آن خبرهای جنایت و مفاسد و غیره، انگار دیگر از آن رگ خبری نیست. باور من این است روزی که جوان‌های این مملکت رفتند در برابر عراق ایستادند. وقتی رفتند یکی از هشدارهای شان همین بود که ما می رویم تا شما دچار جراحت نشوید و خدشه‌ای به مردم و مملکت وارد نشود. من افسوس می خورم و این افسوس در نمایش هم وجود دارد. تمام حرف من این بود که خودمان را به خودمان یادآوری کنم.

- به نظرم ما یک جاهایی برای نفهمیدن مردم هزینه کرده‌ایم. منظورم همان‌هایی است که از نفهمیدن مردم و کم‌سوادی سود می برند. وگرنه بعد از 40 سال ما نباید شاهد چنین وقایعی می بودیم، آن‌هم در مملکتی که به قول دوستی وقتی می خواهید از این‌طرف خیابان به آن طرف بروید باید پاچه‌ شلوارتان را بالا بزنید و از دل درام و تراژدی عبور کنید. من دوست دارم این کارها باعث شود به عده‌ای بر بخورد.

-زخم جنگ همچنان در ما جریان دارد و درمان نشده‌ایم. 39 سال از جنگ می گذرد و ما می شنویم در همان زاهدان که از زیر خاکش لوله گاز به سمت پاکستان می‌رود، دانش‌آموزان مدرسه به‌دلیل استفاده از بخاری هیزمی پرپر می‌شوند. این تبعات چیست؟ تبعات همان سهل‌انگاری و کم‌توجهی‌ بسیاری از مسوولان. در ضمن من از قباحت و کراهت جنگ می‌گویم. 

- نمی‌خواهم بنویسم! برای اینکه دستم زخم است و کمرم تا شده. به این دلیل که اگر برای نوشتن هر کدام از آثارم یک سال زمان گذاشتم و یک سال هم طول کشید تا روی صحنه برود به اندازه 20 سال پیر شدم. برای نوشتن متن‌ها روبه‌روی کسانی نشستم و جواب‌ پس دادم که بالاخره یک روزی گفته خواهد شد. نه فقط من که از زبان تمام بچه‌های تئاتر که طی این سال‌ها کار کردند بیان خواهد شد.

- من برای نمایش دولیتر در دولیتر صلح11‌بار بازبینی رفتم. تاریخ نمایش من به‌خاطر نگاه‌های سلیقه‌ای عوض شد. تاسفبار است بگویم نمایش من اصلا زمان و مکان نداشت ولی سالی که اجرا رفت بازبین‌ها از وحشت مجبورم کردند در همان متن بی‌مکان و تاریخ هم دست ببرم. کار به جایی رسید که نمایش به دوره شوالیه‌ها رفت! یا نوشتن نمایشنامه «ترن» 8 ماه طول کشید و کار به قدری سخت و فشرده بود که بین مهره‌های گردنم فاصله افتاد، بعد متن را برای هیات بازخوان می‌فرستیم، یک نفر در صفحه 40 نمایشنامه با خط قرمز می‌نویسد «نمایش همین‌جا تمام شود!» بعد طوری که انگار با دفتر مشق مدرسه بچه‌ها طرف باشد از صفحه 40 تا 100 روی تمام متن خط قرمز می‌کشد. باید برای چه کسی کار کنم؟ مگر چقدر بها داده‌اند؟ همین حالا که روبه‌روی شما نشسته‌ام به خودم و گروه بدهکارم. بیاییم روی کاغذ حساب کنیم من تا امروز از تئاتر چه نفع مالی داشته‌ام. درحالی که می‌بینید کمی آن‌طرف‌تر اتفاق‌های عجیب مالی می‌افتد. این عشق است که ما را نگه داشته است.

-  مسعود کیمیایی می گوید ما کار نکردن را هم باید با کار کردن نشان دهیم، این دقیقا در سینما برای شخصی مثل استاد کیمیایی ممکن است. چند نفر می توانند این حرف را بزنند، اصلا چند نفر اجازه دارند چنین حرفی بزنند؟ چند نفر توان راه رفتن دارند؟ واقعا جای دیگران صحبت کردن کار سختی است. این به شخص حمیدرضا آذرنگ هم ارتباط ندارد چون ما در دوره‌ای با هم صحبت می‌کنیم که غالب مولفان و نمایشنامه‌نویسان خانه‌نشین شده‌اند، پس یک زخم عمومی جریان دارد و این فقط من نیستم که نمی‌نویسم. دست خیلی شکسته و قلم در دست‌مان درد می گیرد. 

- من 13 سال از عمرم را به عنوان کارمند در سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران سوزاندم که در تئاتر به هر کاری تن ندهم. وقتی می‌خواستند بازخریدم کنند برای 13 سال کار 11 میلیون تومان پرداختند. چه عمری از من سوخت و چقدر تحقیر شدم.

- ما جامعه تئاتری هم مقصریم چون هیچ‌وقت برای احقاق حق یکی نشدیم. همیشه شخصی پیش می‌رفتیم و هرچه وجود داشت را برای خودمان خواستیم. زمانی در خانه تئاتر مشغول رایزنی با مسوولان دولتی در اداره کل هنرهای نمایشی بودیم تا به تعاملی سازنده برای برگزاری جشن بازیگر برسیم. وقتی به جلسه وارد شدیم یکی از اعضا بلافاصله شروع کرد به صحبت درباره دریافت زمان اجرا برای خودش و من همان‌جا تمام شدم. خانه تئاتر امروز چه می‌کند؟هیچ کار نمی‌کند؟

بیایید ببینیم امکاناتی که خانه تئاتر در طول این سال‌ها به اسم تئاتری‌ها دریافت کرده به بچه‌ها رسیده یا خیر. وای بر ما اگر لنگ یک بیمه باشیم و وای بر دولتمردان ما اگر هنرمندان کشور همچنان دغدغه بیمه داشته باشند. چیزی که از وظایف ابتدایی است، آن‌ هم در این کشور ثروتمند. خانه تئاتر چه می‌کند؟

- روزگاری در آن 8 سال کبود وقتی آقایان داشتند تشریف می‌بردند برای آنکه هنرمندان را زیر دین خود ببرند، گفتند مبلغی به‌عنوان عیدی کنار گذاشته‌ایم. خودم را کشتم که آقایان این پول را برگردانید و یک نامه هم ضمیمه کنید که ما خیلی بیش از اینها طلبکاریم، اندازه ما این نیست. ولی چه شد؟ آن‌قدر خودمان را فقیر نشان داده‌ایم که به همان اندازه حقیرمان کرده‌اند. چرا وقتی وزیر ارشاد به تماشای نمایش می‌نشیند من باید تشکر کنم؟ مگر وظیفه وزیر فرهنگ چیزی جز این است؟

- شما زمانی به بیماری دچار می‌شوید که دیگر نمی‌توانید بنویسید. این سوال را باید از علیرضا نادری نازنین پرسید. صاحب آن قلم زیبا و شیوا و دوست داشتنی. چرا نادری نمی‌نویسد؟ من هم به همان دلیل و بسیاری دیگر هم به همان دلیل دست‌مان به نوشتن نمی‌رود. حالا مشغول دفاع از چیزی هستیم که در گذشته خلق کردیم. مگر کل این جریان قرار است چه تعداد تماشاگر داشته باشد؟ اصلا شما در نظر بگیرد 30 شب 300 نفر به تماشای نمایش بنشینند، 9 هزار نفر از 80 میلیون نفر قرار است کار ما را ببینند. 70 میلیون و نهصد و نود و یک هزار آرزو در دل ما باقی می‌ماند. آدم دلش می‌سوزد. این متن 9 سال قبل نوشته شده و همه شهرستان‌ها علاقه دارند آن را کار کنند ولی در 80‌درصد شهرستان‌ها مجوز دریافت نمی‌کند. یعنی ما حتی وقتی قواعد را می‌پذیریم هم یکپارچگی وجود ندارد. نمایشی که در جشنواره تئاتر فجر روی صحنه رفته و 6 جایزه بین‌الملل دریافت کرده است.

- وقتی اتفاقی هم می‌افتد کسی پشت‌ تئاتری نیست. رییس تئاترشهر را می‌برند و ما قدرت دفاع نداریم. این اتفاق بی‌سابقه و باعث افسوس است و گویا سلامت خریدار ندارد.

 

حمیدرضا آذرنگ
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین