کد خبر: 15070 A

کیوان درونت را بشناس!/ حرف‌های انتقادی پیام دهکردی درباره تهران، تئاتر و حال و روزهای این روزها

کیوان درونت را بشناس!/ حرف‌های انتقادی پیام دهکردی درباره تهران، تئاتر و حال و روزهای این روزها

پیام دهکردی، بازیگر خوش‌سابقه تئاتر که همیشه به صورت علمی و به‌روز در ادبیات نمایشی فعالیت داشته این روزها با نمایش «تب سرد روی پیشانی داغ» در تالار سایه مجموعه تئاتر شهر به صحنه رفته است.

ایران آرت:  این بازیگر که او را به تدریس ادبیات نمایشی و بیان و بدن نیز می‌شناسیم، مدتی است تهران را با دود و دیگر ناملایمتی‌هایش تنها گذاشته و برای زندگی به شهر لاهیجان رفته است. حالا گویی فقط تئاتر است که گاهی در طول سال او را به پایتخت بازمی‌گرداند. در ادامه گفت و گوی این هنرمند را که الهه حاجی‌زاده برای روزنامه جام جم انجام داده، می‌خوانید.

 

در «تب سرد روی پیشانی داغ» به مهاجران کمک می‌کنید. حالا خودتان هم مدتی است از تهران مهاجرت کرده‌اید... درباره ایفای این نقش بگویید.

کیوان یک وکیل است و ما ظاهرا می‌بینیم بیشترین درآمد او حاصل از وکالت امور افرادی است که می‌خواهند از کشور مهاجرت کنند و به استرالیا و... بروند. او روحیات بشدت جاه‌طلبانه دارد و فرصت‌طلبی از خصوصیاتش است. اساسا کیوان چندان مرزی در زندگی ندارد و قله‌اش پیشرفت است و در این راه هر خط قرمزی را رد می‌کند تا به هدفش برسد و منافع و لذت‌جویی خود را در نظر دارد.

همین‌ها باعث شد ایفای این نقش را بپذیرید؟

من این نقش را به دلیل تفاوت کلی که با دیگر تجربه‌هایم داشت، پذیرفتم. از همه مهم‌تر چالشی بسیار بزرگ پیش روی من بود؛ رفتن به سمت نقشی که نشان‌دهنده انسان‌هایی است که من از آنها متنفرم. همه ما آدم‌ها ممکن است کیوانی در درونمان داشته باشیم. اگر این کیوان حلول کند، واقعا بسیار مخرب است و اگر حتی حلول هم نکند ما باید حواسمان را جمع کنیم. تلاش کردم تا حدی باورپذیر این نقش را بازی کنم که اگر کسی آمد و این اجرا را دید، اگر کیوان وجودش متبلور شده، احساس کند باید دوباره به دنیا بیاید و خودش را اصلاح کند. اگر کیوان وجودش را هنوز نشناخته است حداقل از خودش مواظبت کند و آگاه باشد که اگر حواسش نباشد ممکن است چنین هیولایی از من سر برآورد. برای من بازی در این نقش، نوعی ادای دین و نذر است و حس می‌کردم«با خویشتن خویشم مبارزه می‌کنم».

مدتی است شاهد موجی از خروج هنرمندان از تهران و زندگی در فضاهای روستایی و دور از مرکز هستیم؛ برخی نیز شبکه‌های اجتماعی را رها کرده‌اند. شما هم که تهران پر از دود و سر و صدا و ترافیک را رها کرده و به لاهیجان رفته‌اید. فکر می‌کنید این اتفاق چرا بین هنرمندان شایع شده است؟

هنرمند برای متفاوت‌شدن، سبک زندگی متفاوتی هم می‌خواهد. ما برای خلق آثار متفاوت نیاز به سلوک و سبک زندگی متفاوت داریم و اگر این‌طور نشود، ما هم در سطح استیکرهای مجازی باقی می‌مانیم. ما نیاز به مشغولیت‌های جایگزین داریم. تا زمانی که فرهنگ فقط در زبان مورد بررسی است و سیاست‌هایمان تا این حد اشتباه است، نباید منتظر بهبود شرایط باشیم.

هنرمند به هر حال ارائه‌دهنده چشم‌انداز بوده و هست و ممکن است گاهی جلوتر از زمانه‌اش درباره برخی موضوعات به نتایجی برسد. مدت‌ها بود که به این مسأله و کندن از تهران فکر می‌کردم و لازم می‌دانستم همه جوانب آن را بررسی کنم و تصمیم نهایی را بگیرم. بعد از داوری جشنواره تئاتر کودک این دغدغه برایم پررنگ‌تر شد و من برای سلامت جسمی و روحی و خلاصی از وضع تهران این تصمیم را گرفتم و فکر کردم می‌توانم کم کم در نقطه‌ای دیگر پایگاهی برای فعالیت‌های فرهنگی داشته باشم. من پیش‌بینی این وضع را می‌کردم که تئاتر ما به این روز خواهد افتاد.

چه وضعی؟

ما به صورت کاملا هیجانی به سمت تئاتر خصوصی و بعد هم جشنواره‌زدگی و... رفتیم، پس می‌شد امروز را تصور کرد. در شرایط امروز که تمرینات تئاتر تا این حد کوتاه شده و از طرف دیگر تعداد سالن‌های اجرا زیاد شده و در حدود شبی 110 اجرا داریم، آیا کیفیت اجراها قابل مقایسه با سال‌های قبل است؟ آیا این شتاب از کیفیت نکاسته؟

بنابراین می‌خواهید بگویید علاوه بر این‌که از ناملایمات پایتخت‌نشینی فرار کردید، به نوعی این وضع نوظهور تئاتر هم فراری‌تان داد؟!

مجموعه‌ای از همه این مسائل و اندیشه من که فکر می‌کردم آنچه هستم با آنچه می‌خواستم باشم فرق دارد، باعث شد تصمیم به هجرت بگیرم. طبیعتا هجرت تبعاتی هم دارد، اما در این هجرت توانستم دوباره خودم را پیدا کنم، سیگارم را ترک کنم، روحیات بدم را کنار بگذارم و از خدا خواستم زیر و روی من دوتا نباشد و همانی شوم که واقعا هستم و دیده می‌شوم. یکی از آسیب‌هایی که زندگی در این جامعه به ما می‌زند، این است که برای زندگی در چنین جوامعی فرد مجبور است روح‌های دیگری داشته باشد و من این را دوست نداشتم.

در لاهیجان چطور وقت می‌گذرانید؟

در لاهیجان آدم‌های واقعی بیشتری می‌بینم و کم‌کم آموزش و... را هم در آنجا پی گرفته‌ایم. شاید تلخ باشد، اما خودمان باید به داد فرهنگ برسیم. ما آن چیزی که از مردان دولتی تا این سال‌ها دیده‌ایم، این بوده که این دولتمردان نمی‌توانند کاری برای ما انجام دهند، نه این‌که نخواهند، واقعا نمی‌توانند و شرایطش فراهم نیست.فرهنگ در اولویت مسائل اداری، سیاسی و حتی مردم هم نیست. دولت باید بسترسازی کند که نکرده و حالا که کسی به فکر ما نیست و اداره‌ها در اداره امور جاری خودشان ناتوان هستند، پس من به عنوان یک عضو از جامعه باید هوای خودم را داشته باشم و سعی کنم کارهایی مثل کتابخو‌انی را رواج دهم و از تئاتر و هنر حمایت کنم. البته که باید از دولتی‌ها هم توقع داشت، زیرا آنها پول می‌گیرند که همین کارها را انجام دهند و سیاستگذاری درست داشته باشند. هیچ کس نیست که بپرسد در سال‌های اخیر چرا وضع مسائل مختلف به این شکل است و آن‌قدر گفته‌ایم که چرادان ما درد آمده!ما باید خودمان انسجام فرهنگی را حفظ کنیم و رشد فقط توسط خودمان صورت می‌گیرد تا جایی که یک مسئول فرهنگی هم اگر بخواهد راهش را کج برود در مقابل من و شمای مردم که مسئول و آگاه هستیم، نتواند این کار را انجام دهد.

پیام دهکردی تب سرد روی پیشانی داغ
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین