کد خبر: 9368 A

شعر کانکریت دیگر چیست؟/ حرف‌های یک ادیب سنت‌گرا درباره شعرهایی عجیب و غریب که دور و برمان می‌بینیم

 شعر کانکریت دیگر چیست؟/ حرف‌های یک ادیب سنت‌گرا درباره شعرهایی عجیب و غریب که دور و برمان می‌بینیم

شعر کانکریت چیست؟ چه فرقی با این کلمات عجیب و غریبی که به اسم شعر منتشر می‌شود، دارد؟

ایران‌آرت: شعر کانکریت چیست؟ چه فرقی با این کلمات عجیب و غریبی که به اسم شعر منتشر می‌شود، دارد؟ حورا نژادصداقت در هفته‌نامه همشهری جوان در گفت‌وگو با غلامرضا طریقی به دنبال پاسخ این پرسش‌ها رفته است.

با اسم خلاقیت می توان پشت سر هر کار متفاوتی پنهان شد و هرکس که پرسید :" چرا ما حرف هایت را نمی فهمیم ؟" جواب داد چون من چندسالی زودتر از وقتی که باید ، به دنیا آمده ام و شما معنای هنر خاصم را متوجه نمی شوید. همین ها دلیل خوبی است برای اینکه دیگران را ساکت کنیم و البته برای اینکه هر کاری دلمان می خواهد ، انجام دهیم . تمام این مقدمات را چیدم تا بگوییم این بار به سراغ شعرهای خاصی رفته ایم که با فرمی متفاوت ارائه می شوند.

حالا همین اول کار یقه مان را نگیرید که شما شعر کانکریت نمی شناسید، شما نمی دانید که در غرب هم این ریشه از دوران دادائیست ها رواج یافته بود، شما ذهن عقب مانده ای دارید که همیشه می خواهید پایتان در سنت بماند و.... ما تمام این شکایت های احتمالی را از بر هستیم. در همین باره ، در گفتگویی که با غلامرضا طریقی داشتیم ، هم از این شکایت های احتمالی گفتیم و هم از ماجرای شکل گیری این شعر وانواع مختلف آن.

غلامرضا طریقی این روزها ، مدیریت سایت نقدشعر بنیاد شعر وادبیات داستانی را برعهده دارد و از اعضای شورای موسیقی صدا و سیماست  که شعرها باید به تایید او و چند شاعر دیگر برسند. بماند که مجموعه شعرهای زیادی هم دارد و بعضی هایشان را چندی باری در همین صفحه معرفی کرده ایم . مخلص کلام اینکه ما این بار ، نماینده آن هایی شده ایم که نقدهای دارند به بعضی از جریان های ادبی یا شبه ادبی.

*

از نظر استاد

دکتر شفیعی کدکنی معتقد است که "جمال و تازگی" همیشه ملازم یکدیگر نیستند . الزاما هر چیزی که تازه است ، زیبایی ندارد. عبارت "به صحرا شدم، عشق باریده بود" از چند قرن پیش هنوز هم تازه و هم زیباست . (برای این بحث به سراغ کتاب با چراغ و آینه بروید) اما آیا چنین شعرهای نیز از این ویژگی برخوردارند؟ حتی شعر هوشنگ ایرانی با تمام خدماتی که به ادبیات زمان خودش داشته و حتی گاهی نامش مغفول و پنهان مانده ، امروز هم برای ما زیبا و تازه است؟

 

این شعرهای که گاهی آوا نگاری است و گاهی کلمه گویی با ترسیم شکل، واقعا شعر هستند؟

در پاسخ به این پرسش، قبل از هر چیز باید یک مرزبندی داشته باشیم. کسانی که کارشان را در حوزه شعر کانکریت قرار می دهند، معتقدند که اثرشان چیزی بین شعر و نقاشی (و البته گاهی خطاطی) است؛ یعنی به طور مستقیم نه شعر است و نه نقاشی اما به گمان من ، مخاطب این دسته از آثار نه شاعران هستند و نه نقاشان.

شاید چنین شعر نویسی های صرفا کاری تفننی برایشان به حساب بیاید اما یک دسته از افراد هستند که کلمات و صورت نوشتاری آنها را به خدمت شعرشان در می آورند و برخلاف جریان های رایج از آن استفاده می کنند؛ مثلا شخصی 30سال به طور جدی در حوزه شعر فعالیت کرده و بین آن همه اثر، 5شعر متفاوت و حتی چند شعر کانکریت هم دارد که من در این مورد اشکالی نمی بینم ، مثلا خانم طاهره صفارزاده در کتاب "طنین در دلتا" اشعاری دارد که در آن ساختار کلمات را به خدمت شعرش درآورده. کسی هم به ایشان اشکالی نگرفته و شما هم وقتی این شعرها را در این مجموعه می خوانید، اذیت نمی شوید. افرادی مثلا آقای هوشنگ ایرانی ، بیژن الهی و... نیز چنین کارهای کرده اند.

 

پرسش این است که حرف حساب چنین کسانی که بدون تجربه های فراوان شعری ، با چند جابه جایی در کلمات ، خودشان را شاعر می دانند ، چیست؟ یعنی چه می شود کسی بخواهد حرفش را این طور مطرح کند؟

قبل از هرچیز بگویم، قطعا هر حرفی که من اینجا می زنم ، منجر به واکنش های شدیدی از طرف دوستداران این سبک شعری خواهد شد و همه ی نقدهایشان هم با این جمله شروع خواهد شد که غلامرضا طریقی ذهن عقب مانده ای دارد! اما راستش نو بودن و طرح نو افکندن در کشور ما به چماقی تبدیل شده که با آن می توان هر منتقد و مخالفی را زد. من می خواهم نوع استدلال این افراد را برایتان با مثالی توضیح دهم. امروز، همه می دانیم که کت و شلوار لباس مناسبی نیست تا افراد پر جنب و جوش از هفت صبح تا ده شب در محل کارشان آن را برتن داشته باشند. همه دنبال پیراهن های راحت تر و شلوارهای جین و کتان و... هستند. حالا در این گیر و دار، یک نفر جورابش را می کشد روی سرش. می پرسیم: چرا این کار را کردی؟ می گوید: مگر شما نمی دانید الان کت و شلوار مناسب نیست؟ چه پاسخی باید به او بدهیم. آیا مناسب نبودن کت و شلوار به معنای جوراب کشیدن روی سراست؟ من به زعم آن افراد ، ذهن عقب مانده ای دارم، در حالی که من همان شاعری هستم  که معتقدم شعر گذشته ما جواب گویی نیازها و احوال امروزمان نیست اما به خاطر اینکه جواب گو نبودن، جوراب به سر نمی کشم، به عبارت دیگر ، باید یک یا دوحرف و کلمه ، کلام مهملی به نام شعر نمی بافم، البته در این مرحله حتما به من خواهند گفت که تو از درک تئوری های جدید عاجزی چون نمی توانی چنین شعری را بسرایی .

 

واقعا نمی توانید شعر کانکریت درست و درمانی بسرایید یا نمی توانید از قابلیت های تصویری کلمات استفاده کنید؟

اصلا بحث من و شاعران دیگر نیست. الان ساعت 11 صبح است . من و شما و دکتر رضایی که هم اتاقی من در بنیاد شعر و ادبیات داستانی است ، می توانیم دور هم بنشینیم و تا ساعت2 به  اندازه یک کتاب صد صفحه ای مجموعه شعری را آماده کنیم و به یک ناشر زنگ بزنیم و بگوییم پول انتشار کتاب مان را هم می دهیم . قول می دهم که هفته دیگر، کتابمان در ارشاد است برای دریافت مجوز.

 

پس با این اوصاف ، یکی از دلایل انشار چنین آثاری همین ناشران هستند.

بله، ناشر سودجویی که کتاب را بدون هیچ نظارت خاصی چاپ می کند، چون نمی خواهد هزینه ای بابت انتشارش بدهد و دغدغه ای هم برای فروشش ندارد، زیرا ازقبل کل هزینه ها را از شاعر گرفته است. از زمانی که چند نشر تخصصی حوزه شعر مشغول کار شدند، چنین روندی هم افزایش پیدا کرد، چون شاعران خوب تعدادشان زیاد نیست ، از طرفی سالانه بیش از یک مجموعه شعر که نمی توانند منتشر کنند. پس ناشر برای هماهنگ کردن دخل و خرجش ، کتاب را با هزینه شاعر منتشر می کند و بعضی ها دلسوزی خاصی برای محتوای منتشر شده ندارد . هر چند کسانی که چنین شعرهای می سرایند ، دلایل خودشان را هم دارند.

 

وجه قابل دفاع این نوع شعرها چیست؟ بالاخره در سابقه ادبی ما از دوران افرادی مثل هوشنگ ایرانی و احمدرضا احمدی نیز چنین کارهای سروده شده بود و بعدها بازی با حروف و کلمات، به طوری که اگزجزه نباشد، در شعر کسانی مثل شاملو هم به کار رفت.

من شکستن وزن را از شاعری مثل خانم سیمین بهبهانی که بیش از 400غزل خوب دارد، می پذیرم چون شکست وزن در شعر او از سر ناچاری نیست بلکه به خاطر وسعت بخشیدن به شعر و کلام است . اما کسی که در سومین شعرش وزن را می شکند و مدعی می شود که می خواهم قالب های کلاسیک را زیر سوال ببرم، اصلا کارش توجهی ندارد! من تا کنون در میان مجموعه های چند سال اخیر، هیچ شعری در قالب کانکریت یا حتی تغییر کلمات و حروف ، ندیدم که نشان دهنده بخشی از تسلط آن شاعر به ابعاد مختلف شعری باشد.

 

پس اثر نوی خلاقانه هنری چیست؟ این مرز را چطور می توان شناخت؟ بالاخره هر خلاقیتی که بعدها به جریان های مهمی تبدیل شده ، روزی کار متفاوتی بوده که عده ای به آن خندیده اند؛ اگر چه امروز همه با احترام از فروغ و شاملو و اخوان یاد می کنند ولی روزی جماعتی به نیمایوشیج که بنیانگذار این جریان بود، می خندیدند.

کار نوی هنری زمانی معنا پیدا می کند که شما به ایده ای رسیده باشید که هیچ کس دیگری قبل از شما به آن نرسیده باشد. از طرفی اثرتان جامع و مانع باشد؛ مثلا اگر کسی چنین نوشته های را "شعر" تلقی می کند باید بتوان بگوید که چه چیزهای شعر نیست و چه چیزهای شعر است. خود شما وقتی چنین ایده های را می بینید ، احساس نمی کنید که در لحظه می توانید ده شعر مشابه بگویید ؟ ضمن اینکه می خواهم بدون تعارف ، روشنفکران را هم نقد کنم.

ما همیشه از سیستم ادبیات رسمی گله می کنیم که مانع پیشرفت هنر ما می شود، چون ایده ها و ایدئولوژهای خودش را دارد. اما روشنفکران نیز کم به شعر ما آسیب نرسانده اند، زیرا آن ها هم ایده های خودشان دارند و گاهی برایشان اهمیتی ندارد که با انتشار بعضی از شعرها، تنه اصلی ادبیات آسیب می خورد یا نه . ما همیشه شاکی هستیم که چرا سیستم ادبیات رسمی کشور ، مرحوم منزوی را نادیده گرفت اما کمتر گله می کنیم که چرا روشنفکر ها هم چنین شاعر مهم و تاثیرگذاری را نادیده گرفتند. پس، گاردی درست شده، که نمی توان هیچ اعتراضی کرد. اگر هم اعتراض کنیم، با حواشی متعدد روبه رو می شویم. همان طور که چند وقت پیش ، دوستان علیرضا بدیع در برنامه ای از تعداد ترانه ها انتقاد کرد و با هجمه های زیادی از سوی مخاطبان مواجه شد و هنوز که هنوز است ، به او اشکال می گیرند. در حالی که او فقط حرفی را زده بود که خیلی از ترانه سرایانی که فعالیت جدی در این حوزه دارند، در خلوت و در جمع های شخصی شان آن را مطرح می کنند. فقط دوست ما جسارت طرح عمومی اش را داشت.

 

چه کسی شعرش را با فرم متفاوتی می نویسد؟

در بهترین حالت دلیل این است که شاعر می خواهد را فراری برای مطرح کردن حرف های درونش پیدا کند یا شاعر از هر راهی حرفش را گفته ولی هیچ کس صدایش را نشنیده و یک بار تصمیم می گیرد که آن قدر متفاوت بنویسد تا جلب توجه کند و همه شعرش را بخوانند. شاید هم شاعر بخواهد قاعده های زبانی و شکل مرسوم کلمات را بشکند. اما وجه دیگر تمام این خوشبینی ها، این است که کسی از سر شکم سیری چیزی بگوید و اسمش را بگذارد شعر.

خب نگوید! چه کاری است؟

*

تهش که چی ؟

حتی اگر فرض بگیریم که چنین شعرها منشا هنری دارند ، الزاما هر کار هنری غربی که نباید در کشور ما نیز مخاطب داشته باشد. سرودن شعرهای که در آن فقط چند آوا تکرار می شود یا شاعر از شکل کلمات استفاده می کند، تقریبا ریشه در ده 20 دارد. آیا عدم جذب مخاطب طی 60سال تجربه ، کافی نیست تا به این نتیجه برسیم که این نوع شعرها پاسخ گوی مخاطب ما نیستند و مردم نه تنها از آن ها خوششان نمی آید که حتی گاهی از دیدنشان به خنده می افتند؟ البته حتما این ما هستیم که عمق چنین آثاری را نفهمیده ایم و نخواهیم فهمید. قبول، شما خوبید!

 

ادبیات سیمین بهبهانی احمدرضا احمدي غلامرضا طریقی طاهره صفارزاده
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین