کد خبر: 37943 A

موردِ عجیبِ محمدرضا شفیعی کدکنی/ تایم‌لاین ایران‌آرت در پاسخ به این پرسش: حاشیه‌ها پیرامون استاد بی‌حاشیه دانشگاه تهران چه می‌کنند و چرا او هر روز محبوب‌تر می‌شود؟

موردِ عجیبِ محمدرضا شفیعی کدکنی/ تایم‌لاین ایران‌آرت در پاسخ به این پرسش: حاشیه‌ها پیرامون استاد بی‌حاشیه دانشگاه تهران چه می‌کنند و چرا او هر روز محبوب‌تر می‌شود؟

سینه‌چاک‌های کدکنی فضا را بیشتر به سمتی برده‌اند که این گمان بسیار تقویت شده است: هر انتقادی به او نمی‌تواند بهره چندانی از حقیقت برده باشد...

sdv

ایران‌آرت، صابر محمدی: محمدرضا شفیعی‌کدکنی، از استادهای محبوب ادبیات فارسی دانشگاه تهران و شاید بی‌حاشیه‌ترین مرد آکادمی ادبیات فارسی باشد. اما جالب است که اندک بیرون‌آمدن‌های او از خلوت خود و انگشت‌شمار حضورهایش در جمع‌های ادبی و غیر ادبی، اغلب حواشی بی‌شماری به دنبال دارد.

سال گذشته بود که او وقتی به مراسم بزرگداشت محمدعلی موحد در سالن فردوسی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران رفت و دید در مجلس جای سوزن‌انداختن نیست، همان انتهای سالن و روی پله‌ها نشست. کم‌تر کسی آن روز فکر می‌کرد وقتی انگشت عکاس خبرگزاری ایرنا روی شاتر رفت تا این صحنه را ثبت کند، چنین موجی از شگفتی در شبکه‌های اجتماعی و محافل ادبی راه بیفتد؛ موجی اغلب در تحسین او. مثل این: «درود بر محمدعلی موحد که آنقدر نازنین و نازنین و نازنین است که مثل شفیعی‌کدکنی‌مردی در صف‌النعال مجلس بزرگداشتش بر زمین می‌نشیند».

اما حالا چه اتفاق تازه‌ای افتاده که در ایران‌آرت به حواشی پیرامون شفیعی کدکنی بازگشته‌ایم؟ عرض می‌کنم.

 

آذرماه نودوهفت؛ محل برگزاری جشن بزرگداشت محمدعلی موحد

ماجرای یک کف‌نشینیِ بی‌ملاحظه

ابتدا بگذارید از حواشی همان مجلس بزرگداشت محمدعلی موحد آغاز کنیم. گفتیم که انتشار آن عکس از خاکساری استاد محبوب دانشگاه تهران، بسیاری را خوش آمد. اما این، همه ماجرا نبود. عده‌ای هم بودند که مقابل شیفتگان حضرت استاد قرار می‌گرفتند و اعتقاد دیگری داشتند. یکی از آن‌ها نوشته بود: «به لحظه‌ای فکر می‌کنم که حضرت استاد احتمالا نزد خود می‌اندیشیدند که ثبت چنین عکسی از چنین لحظه‌ای، چه بُرد رسانه‌ای خواهد داشت...». و پاسخ یکی از شاگردان او در دانشگاه: «بنده از خر مریدان استاد نیستم و به ایشان نقدهایی دارم که نوشته‌ام ولی آشنایان می‌دانند که نشستن روی زمین یکی از سنت‌های دکتر شفیعی است و آن روزهایی هم که ما در خدمتشان بودیم و این فضای مجازی و این عکس‌ها نبود وقتی مثلا یک برگ شعر می‌دادی به‌شان بارها شده بود که همان‌جا در راه پله‌ها روی زمین می‌نشستند!» یکی دیگر نوشته بود: «من می‌گم یه چهره‌ای در این سطح باید رفتار کنترل‌شده داشته باشه... وقتی حالا می‌تونیم برای این تصویر، چکامه‌های پرطمطراق ستایش‌آمیز بنویسیم و پرداخت زرد کنیم، پس لزوما چون بسیار متواضعانه و مردم‌پسنده، درست نیست». این واکنش‌ها پایانی نداشت. حتی ستایش‌کننده‌ها، وقتی این تصویر را با ویدیویی که آن روزها از نماینده هتاک مجلس منتشر شده بود مقایسه می‌کردند، این دو عکس را کنار یکدیگر قرار می‌دادند و می‌نوشتند: «یکی میشه اون نماینده محترمی که میخواد یک کارمند رو بخاطر رعایت قانون، بیکار کنه، یکی هم میشه شفیعی کدکنی که اجازه نمیده کسی از جاش بلند شه تا اون روی صندلی بشینه و میشینه روی زمین...».

photo_۲۰۱۸-۱۲-۱۹_۱۵-۵۳-۱۳

به هر حال، حواشی شکل‌گرفته برای عکسی که از شفیعی منتشر شد، به محبوبیت او افزود.

 

اردیبهشت‌ماه نودوهفت؛ کلاس درس

هوشمندی یا توهم توطئه دایی‌جان ناپلئونی؟

اما برای اینکه پیرامون شفیعی کدکنی حاشیه‌ای شکل بگیرد لزوما نیازی به حضور او در جمعی ادبی نیست. حتی ممکن است در یکی از روزهایی که استاد دفتردستکش را برداشته و خودش را به کلاس درس رسانده تا یکی از کارهای روتینش یعنی تدریس را سامان دهد، فایلی صوتی از کلاس به بیرون درز کند و دردسرساز شود. می‌دانید که کلاس‌های درس او حسابی شلوغ می‌شود و احتمالا تصاویری را که از انبوه دانشجویان و مهمانان کلاسش نشسته روی زمین منتشر شده دیده‌اید.

07-700x429

کدکنی اغلب با اینکه حرف‌هایش در کلاس با رکوردر ضبط شود مشکلی ندارد. اردیبهشت ماه سال گذشته بود که فایل صوتی کوتاهی از او منتشر شد درباره‌ زبان فارسی و زبان‌های محلّی که واکنش‌ها برانگیخت. عده‌ای معتقد بودند انتقادها شیطنت محض است و عده‌ای هم استاد را دچار اشتباه دانسته بودند. دسته اول می‌گفتند مشخص نیست کجای حرف‌های استاد، توهین به لهجه‌ها و زبان‌های محلی بوده و معتقد بودند اصلاً حرف نادرستی است که برخی قوم‌گرایان افراطی دوره افتاده‌اند به فحاشی و پرت‌وپلاگویی. آن‌ها می‌گفتند آن‌ها را که از غرض چنین می‌کنند و آن جمله‌ی کذای استاد را تحریف‌شده به خورد دیگران می‌دهند کاری نمی‌توان کرد؛ خود را به خواب‌زده‌اند و بیدارشان نمی‌توان کرد. اما دیگرانی که ممکن است با شنیدن نقل‌قول‌های تحریف‌شده دچار بدفهمی شده باشند، می‌توانند متن کامل سخنان شفیعی کدکنی را بخوانند و سپس فایل صوتی ضمیمه را هم گوش کنند که مربوط است به کلاس درس ایشان در دانشکده‌ی ادبیات دانشگاه تهران در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷.

اما محمدرضا شفیعی کدکنی چه گفته بود؟ او در صحبت‌هایش در این جلسه نخست به سرنوشت زبان فارسی در شبه‌قاره هند اشاره می‌کند و این‌که در آن منطقه با برکشیدن زبان محلی اردو در مقابل فارسی به اسم بومی‌گرایی تیشه به ریشه زبان فارسی زده شد؛ ابتدا مردم منطقه تشویق شدند به اردو حرف بزنند و بعد که این رویه جا افتاد، چون زبان اردو ادبیات کهن و سترگی مانند فارسی نداشت، کم‌کم به حاشیه رانده شد تا این‌که انگلیسی جایش را گرفت و حالا اردو زبانی حاشیه‌ای در آن منطقه است و انگلیسی زبان اصلی و غالب.

شفیعی کدکنی سپس با اشاره به فشارهای مشابهی که در ایران برای تکلم و تحصیل به زبان‌های محلی وجود دارد می‌گوید: «ببینید آن‌هایی که روی زبان‌های محلی ما فشار می‌آورند که من آقا به لهجه کدکنی بهتر است شعر بگویم، او می‌داند چه‌کار می‌کند، او می‌داند که در لهجه کدکنی، شاهنامه وجود ندارد، مثنوی وجود ندارد، نظامی وجود ندارد، سعدی [وجود] ندارد. این لهجه وقتی که خیلی هم بزرگ بشود چهار تا داستان کوتاه و دو ـ سه تا شعر بندتنبانی میراثش خواهد شد. آن بچه هم می‌گوید من فاتحه این را خواندم. من شکسپیر می‌خوانم یا پوشکین می‌خوانم […]. این نظر من نیست که بگویید من یک شوونیست فارس هستم. زبان فارسی در همه کره زمین با رباعیات خیام و مثنوی جلال‌الدین و شاهنامه و سعدی و حافظ و نظامی و… شناخته می‌شود. شکسپیر با آن نمی‌تواند کشتی بگیرد. پوشکین با آن نمی‌تواند کشتی بگیرد. اما با آن لهجه محلی که تشویقت می‌کنند، بعد از مدتی نوه تو، نبیره تو، می‌گوید شاشیدم به این زبان محلی خودم. من روس می‌شوم، انگلیسی می‌شوم. شکسپیر می‌خوانم، لرمانتف می‌خوانم، پوشکین می‌خوانم… این را ما هیچ بهش توجه نمی‌کنیم. ما نمی‌خواهیم هیچ زبان محلی‌ای را خدای‌نکرده [تضعیف کنیم …] چون این زبان‌های محلی پشتوانه فرهنگی ما هستند. ما اگر این زبان‌های محلی را حفظ نکنیم، بخش اعظمی از فرهنگ مشترک‌مان را عملاً نمی‌فهمیم. ولی این زبان بین‌الاقوامی که قرن‌ها و قرن‌ها و قرن‌ها همه این اقوام درش مساهمت (همکاری و همیاری) دارند […] هیچ قومی بر هیچ قوم دیگری تقدم ندارد در ساختن امواج این دریای بزرگ. ما به این باید خیلی بیش‌تر از این‌ها اهمیت بدهیم».

اما دسته دوم که منتقدان بودند چه می‌گفتند؟ برخی از منتقدین تفکر اصلی که مبتنای این صحبت‌ها بود را نوعی توهم توطئه دایی‌جان ناپلئونی قلمداد کردند. حامد کهنه‌پوشی، استاد دانشگاه پیام نور مریوان، در صفحه فیسبوک خود در یادداشتی ضمن انتقاد از شفیعی کدکنی و اشاره به ادعای او مبنی بر توان زبان فارسی در کُشتی گرفتن با شکسپیر و پوشکین نوشت‌: «اما پرسش این‌جاست که چرا شفیعی کدکنی به کُشتی با هگل، مارکس یا نیچه نمی‌رود؟ چون خودش آگاه است که علم و فلسفه در تمدن اسلامی به زبان عربی نگاشته شده و این واقعیتی است که به کار ماندن در توهمات گذشته‌نگرِ ایشان نمی‌آید». کهنه‌پوشی در ادامه شفیعی کدکنی را نماینده تفکری خوانده بود که «از زمان مشروطه سعی در ترویج زبان فارسی و راه‌اندازی زبان‌کُشی برای دیگر زبان‌ها داشت» و گفته بود که «محلی خواندن و کمر بستن به قتل زبان‌های دیگر ایران ایده تازه‌ای نیست».

انتقادها به استاد ادبیات دانشگاه تهران وجوه دیگری نیز داشت. برخی از شفیعی کدکنی انتقاد می‌کردند که آنچه او زبان محلی می‌نامد «زبان مادری» آنان است، برخی دیگر او را متهم به نژادپرستی کردند و برخی دیگر نیز با آوردن مثال‌هایی از ادبیات آذری و کردی بر ظرفیت بالای این دو ادبیات در خلق شاهکارهای ادبی تأکید ‌کردند. غبار انتقادات که کمی فرونشست دیگرانی نیز به دفاع از شفیعی کدکنی برخاستند. لُب کلام مدافعان شفیعی کدکنی این بود که منتقدان جان کلام استاد را درنیافته‌اند و با تأکید بر یک عبارت، کلیت سخن او را نادیده می‌گیرند.

در این مقوله نیز، سینه‌چاک‌های کدکنی فضا را بیشتر به سمتی بردند که او بیش از این‌ها می‌داند و بنابراین انتقاد از او نمی‌تواند بهره چندانی از حقیقت برده باشد.

 

دی ماه نودوهفت؛ در ورودی دانشگاه تهران

شفیعی‌گیت، نه زیرِ سردرِ پنجاه‌تومنی

روز سه‌شنبه یازدهم دی‌ماه سال گذشته، عجیب‌ترین روز حضور شفیعی کدکنی در دانشگاه تهران بود. فردای آن روز خبرگزاری ایلنا خبر ممانعت از ورود استاد به دانشگاه را مخابره کرد و شهر را شلوغ کرد.

dT1hSFIwY0RvdkwyTmtiaTVpWVhKMFlYSnBibWhoTG1seUwyWnBiR1Z6TDJaaEwyNWxkM012TVRNNU55OHhNQzh4THpFNU1UQXpPVGxmTnpFM0xtcHdadz09

ایلنا نوشته بود: «با وجود حضور دانشجویان در کلاس درس، کلاس به علت عدم حضور استاد تشکیل نشد. علت این اتفاق، همراه نداشتن کارت پرسنلی توسط دکتر شفیعی کدکنی بود که به همین جهت، انتظامات مانع از ورود وی به دانشگاه شد، حال آنکه به مدت بیش از یک ساعت، فاصله استاد از محل تشکیل کلاس فقط ۵ دقیقه بود و استاد کماکان پشت درهای دانشگاه مانده بود».

دانشجویان معتقد بودند که این اتفاق به علت بروز حوادث روز قبل از آن در مقابل دانشگاه تهران بود که مقرر شده بود در این روز هیچ‌کس بدون کارت پرسنلی یا کارت دانشجویی وارد دانشگاه نشود. ایلنا همچنین مدعی شده بود پادرمیانی مدیر گروه ادبیات فارسی و حتی نیلی احمدآبادی (رئیس دانشگاه)، نتوانسته کارساز باشد و تلاش‌ها برای ورود شفیعی کدکنی به دانشگاه به علت به همراه نداشتن کارت پرسنلی بی‌نتیجه مانده است.

پس از انتشار این خبر، خبرنگار خبرگزاری ایسنا دست به تلفن شد و حقیقت ماجرا را با تماس با رییس دانشگاه، مدیر روابط‌ عمومی دانشگاه و مسوول حراست آن‌جا پیگیر شد اما فقط توانسته بود از مدیر روابط عمومی این پاسخ را بشنود: «اتفاق خاصی نبوده است و این موضوع حل شده! و البته ارتباطی با انتظامات دانشگاه تهران نداشته و تلاش‌ها برای عدم ورود ایشان به دانشگاه، بیشتر معطوف به نیروهایی بیرون از دانشگاه بوده است». گزارش ایسنا نهایتا با این جمله به پایان رسید: «به ‌نظر می‌رسد عدم پاسخگویی مسئولان دانشگاه تهران به این دلیل که این مسئله از جانب آنها اتفاق نیفتاده است، نشانه ناخوشایندی از امکان تکرار برخوردهای مشابه با اساتید نام‌آوری نظیر دکتر شفیعی کدکنی باشد».

یک روز بیشتر طول نکشید تا معلوم شود باز هم رسانه‌های دوستدار کدکنی و نیز هواداران او در داغ‌کردن افراطی تنور این خبر دست داشته‌اند. یکی از استادان دانشکده ادبیات این دانشگاه که همزمان با این اتفاق در دانشگاه حضور داشت به ایسنا گفته بود: «به دلیل تجمعاتی که روزهای دوشنبه و سه‌شنبه در نواحی اطراف دانشگاه توسط دانشجویان در اعتراض به حادثه اتوبوس دانشجویان دانشگاه آزاد انجام گرفته بود، نگهبانان تمام درهای ورودی دانشگاه تهران با لحن و برخوردی سخت‌گیرانه با مراجعان برخورد می‌کردند که از جمله آن‌ها من و استادان دیگر بودیم. شفیعی کدکنی برای حضور در کلاسش همانند هر سه‌شنبه با اتومبیلی که او را به دانشگاه می‌رساند با همراهانش می‌خواست از ورودی خیابان قدس وارد دانشگاه شود. آن‌طور که در پیگیری موضوع به من گفته شد، بعد از مدتی طولانی‌ که ایشان سعی در تلاش و هماهنگی برای ورود به دانشگاه داشتند، در نهایت به همراهان‌شان اجازه‌ ورود داده نشده و ایشان که از این وضعیت ناراحت می‌شود، آن‌جا را ترک می‌کند. دانشجویان هم پس از مدت زیادی انتظار در کلاس مطلع می‌شوند که استاد نتوانسته به دانشگاه وارد شود. سال‌ها قبل هم علامه همایی پس از بازنشستگی برای رفع مشکلات استادان به دانشگاه می‌آمد که یک‌بار نگهبان با او برخورد می‌کند که چرا در ساعت غیراداری وارد دانشگاه می‌شود و همین برخورد نگهبان سبب قطع ارتباط علامه همایی با دانشگاه تهران می‌شود».

اما میلاد عظیمی روایت دیگری را از این ماجرا نقل کرد. او در صفحه شخصی‌اش در مطلبی با عنوان «توضیحی درباره خبر ممانعت از حضور استاد شفیعی کدکنی در دانشگاه» نوشت: «ساعت دو بامداد امروز یادداشتی نوشتم درباره ممانعت از حضور استاد شفیعی کدکنی در دانشگاه در روز سه‌شنبه یازدهم دی. مطلبم مستند بود به پیغام‌های فراوانی که دانشجویان برایم فرستاده بودند. در یادداشتم نوشته بودم: «آن طورکه دانشجویان نقل کردند - و العهدة علی الراوی - استاد چون کارت پرسنلی به همراه نداشت، نتوانست وارد دانشگاه شود». صبح که از خواب بیدار شدم دیدم دو دوست بسیار موثق پیام دادند که موضوع چنان نبوده که مطرح شده است. در نتیجه بعد از تحقیق و مطمئن شدن، همان اول صبح پستم را حذف کردم. اما پر شدن فضای مجازی از این خبر نادرست موجب شده که این چند سطر توضیح را بنویسم. واقعیت این است که چنین نیست که استاد شفیعی را به دانشگاه راه نداده باشند یا به دلیل به همراه نداشتن کارت پرسنلی مانع از ورود ایشان به دانشگاه شده باشند. ماجرا این بود که آن دری که استاد با ماشین از آن وارد دانشگاه می‌شوند، بسته بود و اصلاً دربان و نگهبانی حاضر نبوده که از استاد کارت مطالبه بکند یا نکند. استاد وقتی با در بسته مواجه ‌شدند، برگشتند و به خیابان انقلاب رفتند. دانشجویان منتظر و نگران چنین خیال کردند که به منوال متعارف روزهایی که برای ورود به دانشگاه سختگیری می‌شود، دیروز از استاد کارت خواسته‌اند و لابد ایشان کارت به همراه نداشتند و در نتیجه نتوانستند وارد دانشگاه شوند و به کلاس بیایند. کل ماجرا همین بوده است. از یک منظر این همه بازتاب  به این خبر  امیدبخش است؛ نشان می‌دهد مردم ما چقدر خادمان فرهنگ ایران را دوست دارند».

این یادداشت به نوعی ختم ماجرا بود. کدکنی نه از سردر اصلی معروف به پنجاه‌تومنی بلکه از در دیگری که اساسا آن روز بسته بوده و نگهبانی هم بر کابینش نبوده قصد ورود به دانشگاه را داشته است.

اما همان خبر اول کار خودش را کرد و این یادداشت عظیمی به چشم نیامد؛ برای کسانی که رفتاری استادیومی در هواداری از شفیعی کدکنی داشتند، مخابره خبر اولیه و وااسفا سردادن برای آن، دل‌نشین‌تر بود تا پیگیری واقعیت.

 

اردیبهشت نودوهشت؛ نمایشگاه کتاب تهران

383میلیون در 10 روز

روزهای برگزاری نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران هر روز با مخابره این خبر همراه بود: استقبال چشمگیر از تصحیح جدید دکتر کدکنی. کتاب تذکره‌اولاولیای عطار. مسؤولان انتشارات سخن چند نیز پس از برگزاری نمایشگاه اعلام کردند که 1500 دوره دو‌جلدی تذکره‌الاولیا با تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی را در سی‌ودومین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران فروخته‌اند. خبرگزاری ایبنا با یک جمع و ضرب ساده به نتیجه رسید که مردم حدود 400 میلیون‌تومان فقط برای خرید این کتاب به جیب انتشارات سخن ریخته‌اند. این محاسبه از این قرار بوده است: «براساس اعلام مسؤولان انتشارات سخن، علاقه‌مندان در سی‌ودومین دوره نمایشگاه کتاب تهران، حدود 1500 دوره از این کتاب را خریداری کرده‌اند که با توجه به قیمت 300 هزار تومانی این کتاب (البته در نمایشگاه با قیمت 255 هزار تومانی عرضه شد) می‌توان با یک ضرب و تقسیم ساده به فروش 383 میلیون تومانی رسید. این یعنی چیزی حدود نیم درصد از تراکنش‌هایی که در این دوره از نمایشگاه انجام شده است».

در حالی که در این گزارش عنوان شده بود که هنوز چاپ جدید این کتاب به‌دلیل مشکلات کاغذ وارد پخش و کتابفروشی‌ها نشده، مسؤولان سخن به روزنامه جام‌جم گفته بودند که شمارگان هم‌چاپ از این اثر 1100 نسخه است و بنابراین در نمایشگاه کتاب، علاوه بر چاپ اول، حدود 400 نسخه نیز از چاپ دوم به فروش رسیده است. خلاف آنچه ایبنا نوشته بود که چاپ دوم این کتاب در 3300 نسخه خواهد بود، سخنی‌ها به روزنامه جام‌جم گفته بودند که این، تیراژ سه چاپ نخست خواهد بود.

همه این بحث‌ها باعث شد شایعاتی علیه سخن شکل بگیرد مبنی بر این‌که این ناشر نمی‌خواسته و نمی‌خواهد نسخه‌های کتابش را جز در غرفه خودش در روزهای برگزاری نمایشگاه کتاب بفروشد و می‌خواهد به‌تنهایی از فروش تضمینی این کتاب محبوب منتفع شود.

شکل‌گیری این شائبه‌ها البته معلول بازار پرنوسان و آشفته کاغذ هم بود و شاید بهتر بود به جای این‌که ناشران به انحصارگرایی و اتهام‌هایی از این دست متهم شوند، چاره‌ای برای بیرون‌رفتن از این مرداب صورت می‌گرفت و بگیرد.

ما مطمئن نیستیم که انتشارات سخن، تعمدا و به خاطر این‌که همه فروش حاصل از چندهزار نسخه اولیه را انحصارا در اختیار داشته باشد نسخه‌های بعدی را به‌سرعت چاپ نکرده و به بازار کتاب نرسانده یا این‌که واقعا اسیر نوسانات پرکشش و طاقت‌فرسای بازار کاغذ شده است.

البته مسوولان سخن بعدها نیز گفتند که پس از به پایان رسیدن روزهای نمایشگاه کتاب، اساسا نتوانسته‌اند کاغذی برای چاپ‌های بعدی کتاب کدکنی ابتیاع کنند.

 

بیست‌وسوم تیرماه نودوهشت؛ مشهد

همه‌اش؟

دو هفته پیش بود که رسانه‌ها از سفر شفیعی کدکنی به خراسان خبر دادند و از جمله حضورش در انجمنی ادبی در شاهرود.

بیست‌وسوم تیرماه اما خبر آمد که او طی سفرش به مشهد در جشن موسسه خیریه دارالاکرام که حامی کودکان محروم‌ از تحصیل است شرکت کرده و در این مراسم که با عنوان «به مهربانی» برپا بوده، عواید مادی تازه‌ترین تصحیحش یعنی کتاب تذکره‌الاولیای عطار نیشابوری، شاعر و عارف همشهری‌اش را به این موسسه اهدا کرده است و از شما چه پنهان دوباره بحث بر سر میزان فروش این کتاب بالا و بالاتر گرفت! 

گفتیم که  این کتاب 383 میلیون تومان عاید نشر سخن کرده است. می‌گویند حالا دو ماه است این کتاب در بازار موجود نیست و حالا شما حسابش را بکنید این کتاب، اثری است که فروشش به خاطر محبوبیت روزافزون کدکنی، تضمین‌شده است و انتشارش برای یک ناشر چندسر برد محسوب می‌شود.

بنابراین برگردیم به همان محاسبه اولیه خودمان که به روزهای برگزاری نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران مربوط بود، یعنی همان 383 میلیون ‌تومان.

البته می‌دانید که خب همه این رقم به جیب حضرت استاد واریز نمی‌شود و او درصدی را به عنوان مولف دریافت می‌کند.

مسؤولان انتشارات سخن درباره چگونگی قرارداد با کدکنی برای این کتاب اطلاعی به دست نمی‌دهند، اما مرسوم است که قرارداد بین ناشران و مولفان در ایران بین حق 10 تا 20درصدی تعیین می‌شود.

اگر در نظر بگیریم که شفیعی‌کدکنی بالاترین رقم حق‌التالیف یعنی 20 درصد را از سخن گرفته باشد، رقمی معادل 76 میلیون و 600 هزار تومان دریافت کرده است. می‌گویند او 40 سال برای تصحیح و مقابله نسخه‌های متعدد تذکره‌الاولیا و سامان‌ دادن به این کتاب وقت صرف کرده که خب البته بدیهی است این گزاره حاوی مقادیر معتنابهی از اغراق هم هست چرا که طبعا 40 سال کار متمرکز و مداوم بر تذکره‌الاولیا نه نیاز بوده و نه شدنی. استاد طبعا در طول 40 سال و حین کار تحقیق بر بسیاری آثار دیگر، کار تذکره‌الاولیا را هم پیش می‌برده است.

از سوی دیگر شاید شما هم بگویید 76 میلیون و 600 هزار تومان مبلغ چندان کلان و قابل‌توجهی نیست برای اهدا به یک موسسه خیریه که به این همه کودک محروم از تحصیل در سراسر ایران کمک می‌کند. اما اگر شما در این مقوله، بر این باورید، چند نکته را در نظر نمی‌گیرید:

 یک:

ستاره سینما و فوتبال که نیست؛ یک محقق ادبیات، چهره معروف سینما یا ورزش نیست با قراردادهای چند صدمیلیونی و میلیاردی. نتیجه سال‌ها ممارست او در پژوهش در بهترین شرایط و با فروش چند ده‌هزار نسخه از یک کتاب، بسیار بسیار پایین‌تر از آن قراردادهای چند صدمیلیونی می‌شود.

دو:

نه بخشی از عایدی بلکه همه‌اش؛ او همه عواید مهم‌ترین کتاب تحقیقی زندگی‌اش را که سال‌ها از او وقت گرفته به موسسه خیریه بخشیده است نه بخشی از یک مبلغ را. حاصل هزاران ساعت کار تحقیق، نه حقوق یک هفته یک فوتبالیست یا سینماگر را.

سه:

معلم محبوب، بچه‌های محروم از تحصیل؛ در نظر داشته باشید که این مبلغ برای تحصیل بچه‌های محروم از تحصیل اهدا شده است و از سوی دیگر در نظر داشته باشید یکی از کاریزماتیک‌ترین معلم‌هایی که ما به چشم دیده‌ایم این کار را کرده است؛ پیغام مهمی در این دو گزاره نهفته است. پیغامی که مخابره‌کننده آن می‌تواند الگویی مهم برای خیلی‌ها شود.

 

بیست‌وچهارم تیرماه نودوهشت؛ در توییتر

یا یکی‌ش؟

حالا که این بخش از این گزارش را درباره اعطای عایدی مادی کتاب تذکره‌الاولیا به موسسه‌ای خیریه را خواندید، بدانید که کل ماجرا ممکن است یک اشتباه رسانه‌ای در مخابره خبر بوده باشد! اگر این‌طور باشد همه محاسبات ما هم بی‌راه بوده است. فردای روزی که خبر اعطای عایدی مالی کتاب تذکره‌الاولیا منتشر شد، توییتی منتشر شد مبنی بر این‌که: «این خبر درست نیست. استاد تقریظی بر یک نسخه از کتاب نوشته‌اند و آن نسخه را به دارالاکرام مشهد اهدا کرده‌اند. دارالاکرام هم گویا قصد دارد این نسخه را به نیکوکاران بفروشد». برای اثبات این ادعا نیز عکسی به همراه این توییت منتشر شده که البته هنگام مخابره خبر اولیه هم منتشر شده بود. همان که کدکنی در آن، در حال امضای کتاب بین بچه‌ها در جشن دارالاکرام است.

Untitled

تماس‌های ایران‌آرت با مسوولان دارالاکرام برای پیگیری حقیقت ماجرا فعلا بی‌نتیجه مانده است اما به هر حال در این مورد به‌خصوص نیز، خبر اولیه کار خود را کرده و حسابی چرخیده و به محبوبیت شفیعی کدکنی افزوده است.

 

***

به هر روی ایران آرت بسیار خرسند است چهره ای از اهالی ادبیات می‌تواند چنین جوشش‌ها و بحث‌هایی در جامعه به وجود آورد و امیدواریم زمینه توجه هر چه بیشتر به زبان و ادبیات فارسی و از جمله آثار  استاد شفیعی کدکنی شود؛ در عین حال این گزاره نیز مذموم است که استاد کدکنی و دیگر اساتید مبرز و نیز هواداران‌شان از هرگونه اشتباه و نقدی منزه‌اند.

 

 

دانشگاه تهران صابر محمدی محمدرضا شفیعی کدکنی تذکره الاولیا
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین