کد خبر: 32835 A

موراکامی: ژاپنی می‌نویسم نه غربی / از ابتدا درباره پایان رمان‌هایم چیزی نمی‌دانم / موسیقی برای من نوعی غذاست

موراکامی: ژاپنی می‌نویسم نه غربی / از ابتدا درباره پایان رمان‌هایم چیزی نمی‌دانم / موسیقی برای من نوعی غذاست

هاروکی موراکامی درباره آخرین کتابش، سبک، روش و فضاهای عجیب و تاریک که روی کاغذ می‌آورد صحبت کرد.

ایران آرت: اولین بار سال ۲۰۱۰ موراکامی را دیدم. در آن زمان او در ژاپن به یک نویسنده بی‌رقیب در جهان ادبیات تبدیل شده بود. رمان سه‌جلدی "۱کیو۸۴" که در سال‌های ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ منتشر شد، بیش از شش میلیون نسخه در کشور فروخت. وقتی در فستیوال نیویورکر ۲۰۰۸ شرکت کرد، تمام بلیت‌ها در عرض چند دقیقه فروخته شد و هوادارانش از ژاپن، کره و استرالیا برای دیدن او از نزدیک به نیویورک سرازیر شدند. آن‌ها این همه راه را رفتند زیرا می‌دانستند موراکامی فرد گوشه‌گیری است و به ندرت در مجامع عمومی ظاهر می‌شود.

به گزارش ایران آرت، ایبنا در ادامه به نقل از نیویورکر نوشته است: او از واکنش پرشور و شدیدی که به نخستین تلاشش در نوشتن داستان می‌دید شگفت‌زده و سردرگم شده بود. شاید همین سردرگمی چیزی را در درونش به حرکت درآورد. روایات او تقریبا همیشه کنجکاوانه و اکتشافی است. قهرمانانش نگون‌بخت یا عازم ماموریتی اکتشافی هستند. موراکامی استاد هیجان و جامعه‌شناسی است، زبان او یک پوشش ساده فریبنده است که پشت خود رازی پنهان دارد.

 

راستش می‌خواستم از آخرین کتابتان "قتل فرمانده" شروع کنم. کتاب درباره مردی است که همسرش او را ترک می‌کند. سرآخر او در خانه یک نقاش قدیمی زندگی می‌کند. همین که به آن خانه می‌رسد، یک عالم اتفاقات عجیب شروع می‌شوند که برخی از آنها به نظر می‌رسد از حفره‌ای در زمین ظاهر می‌شوند. نمی‌دانم چطور به چنین مقدمه‌ای برای این رمان رسیدید.

کتاب گسترده‌ای است، و نوشتنش یک سال و نیم طول کشید، اما با یک یا دو پاراگراف شروع شد. آن پاراگراف‌ها را نوشتم و در کشوی میزم گذاشتم و بعد فراموششان کردم. بعد، سه یا شش ماه بعد فکر کردم می‌توانم آن یکی-دو پاراگراف را به رمان تبدیل کنم و شروع کردم به نوشتن. هیچ برنامه‌ای نداشتم، هیچ خط داستانی نداشتم. فقط از همان پاراگراف‌ها شروع کردم و نوشتن را ادامه دادم. داستان خودش مرا به پایان ماجرا رساند. اگر نقشه داشته باشید، اگر وقتی شروع می‌کنید، پایان را بدانید، نوشتن رمان هیچ لذتی نخواهد داشت. شاید یک نقاش قبل از شروع به نقاشی طرح بزند، اما من نمی‌زنم. من یک بوم سفید و یک قلم‌مو دارم و فقط تصویر را می‌کشم.

شخصیت اصلی داستان، اپرا و خیلی قطعات موسیقی دیگر گوش می‌دهد که در کتاب ذکر کرده‌اید. اغلب کاراکترهایتان به گروه یا ژانر به‌خصوصی از موسیقی گوش می‌دهند. آیا این به شما کمک می‌کند که بفهمید آنها که هستند؟

من هنگام کار کردن موزیک گوش می‌دهم. درنتیجه موسیقی، به طور طبیعی در نوشته‌هایم می‌آید. موسیقی برای من نوعی غذاست. بنابراین اغلب درباره موسیقی می‌نویسم و بیشتر از همه درباره موزیک‌هایی که دوست دارم. برای سلامتم خوب است.

موسیقی سالم نگهتان می‌دارد؟

بله، خیلی زیاد. موسیقی و گربه. این دو بسیار به من کمک کرده‌اند.

چندتا گربه دارید؟

اصلا ندارم. صبح‌ها که برای پیاده‌روی به اطراف خانه می‌روم معمولا سه یا چهار گربه را می‌بینم –آنها دوستانم هستند. می‌ایستم، سلام می‌کنم و آنها به سمتم می‌آیند؛ همدیگر را خوب می‌شناسیم.

نوشتن در طول زمان چطور برایتان تغییر کرده؟

بسیار تغییر کرده. وقتی شروع کردم به نوشتن، نمی‌دانستم چطور باید بنویسم. به شیوه عجیبی می‌نوشتم اما مردم دوست داشتند. حالا خیلی به کتاب اولم "به آواز باد گوش بسپار" اهمیت نمی‌دهم؛ خیلی برایم زود بود که کتاب منتشر کنم. سال‌ها پیش که در قطاری در توکیو نشسته بودم و کتاب می‌خواندم، دختر زیبایی به سمتم آمد و گفت: "من طرفدار پروپاقرص کتاب‌هایتان هستم. همه‌شان را خوانده‌ام. کتاب اولتان را از همه بیشتر دوست داشتم. بعد از آن خراب کردید." اما من موافق نیستم. فکر می‌کنم بهتر شده‌ام. چهل سال تلاش کردم که بهتر شوم و فکر می‌کنم که شده‌ام.

آیا کتاب‌هایتان را بیشتر با فرهنگ ادبیات ژاپنی منطبق می‌بینید یا ادبیات غرب؟

به این شیوه به آن نگاه نمی‌کنم. داستان‌هایم داستان‌های من هستند. به هیچ دسته‌ای تعلق ندارند. اما من ژاپنی می‌نویسم، و کاراکترهایم، اکثرشان ژاپنی هستند. بنابراین فکر می‌کنم که یک نویسنده ژاپنی هستم. اما فکر می‌کنم استایل کتاب‌هایم به جایی تعلق ندارد.

فکر می‌کنم در ژاپن در آغاز اکثر خوانندگان کارهای‌تان بسیار جوان بودند. طرفداران زیادی در میان افراد جوان داشتید.

آه، بله، خیلی عجیب است. وقتی شروع کردم به نوشتن، خوانندگان کارهایم در دهه دوم یا اوایل دهه سوم زندگی‌شان بودند. و بعد از چهل سال، هنوز اکثر خوانندگانم در دهه دوم و سوم زندگی‌شان هستند. نکته خوب این است که بعضی از افراد نسل اول طرفدارانم هنوز کتاب‌هایم را می‌خوانند، و بچه‌های‌شان هم همینطور. وقتی می‌شنوم که سه یا چهار نفر در یک خانواده یک کتاب مشابه را می‌خوانند، بسیار خوشحال می‌شوم.

 

هاروکی موراکامی موراکامی رمان نویس آخرین فرمانده
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین