کد خبر: 19696 A

ناگفته‌های نویسنده مهاجر از توقیف و سانسور / مهاجرت باعث شد ساعدی از دست برود

ناگفته‌های نویسنده مهاجر از توقیف و سانسور / مهاجرت باعث شد ساعدی از دست برود

محمد محمدعلی از دشواری‌های زندگی نویسنده‌های مهاجر، سانسور و شرایط گذشته و امروز ادبیات گفت.

ایران آرت: محمد محمدعلی، نویسنده رمان‌ها و مجموعه داستان‌های ماندگاری چون رعد و برق بی‌باران، نقش پنهان، باورهای خیس یک مرده، برهنه در باد و...؛ در تمام سال‌هایی که به‌عنوان نویسنده زیسته، حضوری سنگین و باتداوم در فضای ادبی داشته و این امر چه آن زمان که در ایران کار می‌کرد و چه بعد از مهاجرتش به کانادا در مورد محمد محمدعلی مصداق داشته است.

به گزارش ایران آرت، این نویسنده که از هم‌نسل‌های بزرگان عرصه ادبیات معاصر است، گفت‌وگویی با مهسا ابراهیمی در روزنامه شهروند انجام داده که در ادامه می‌توانید گزیده‌ای از صحبت‌هایش را بخوانید. 

** باید ابتدا دید که چه نویسندگانی از ایران رفته‌اند و آیا این نویسندگان از دست رفته‌اند یا نه. از این نظر بزرگترین ضایعه ادبیات ایران را می‌توان دکتر غلامحسین ساعدی دانست، با آن ذهن خلاق و عجیب و آرمانگرایش.

** یکی از بزرگترین مزایای کار در خارج از کشور این است که نویسنده ایرانی در خارج از کشور این فرصت را دارد تا بدون این‌که درگیر سانسور شود، حرفش را بزند و کارش را بکند. وقتی آثار چاپ‌شده در خارج از کشور را می‌بینیم، پیداست که خیلی از نویسندگان از این مزیت بهره برده و بدون درگیری با سانسور ... نوشته‌اند.

** وقتی صحبت از چاپ کتاب در خارج از کشور می‌شود، فراموش نباید کرد که خوانندگان حتی وفادار نویسنده یک جمعیت پراکنده هستند. در این سال‌ها از افت خواننده و تیراژ ٦٠٠-٥٠٠ نسخه‌ای کتاب‌ها در ایران بسیار گفته شده است، اما در خارج از کشور همین جمعیت کم‌شمار خواننده هم وجود ندارد. من خیلی کم دیده‌ام که ایرانی‌های مهاجر از کتاب‌فروشی‌های ایرانی خارج از کشور کتاب‌هایی جز سرگذشت شاه و فرح و هویدا و اعلم و… را بخرند و در این میان داستان‌های نویسندگان ایرانی هم که تکلیفش روشن است. 

** ببینید، چون ادبیات ایران حرفه‌ای نیست و کمتر نویسنده‌ای می‌تواند با اتکا به نوشتن زندگی‌اش را بچرخاند، بنابراین نویسنده باید در کنار نوشتن، کار دیگری هم داشته باشد، خصوصا در خارج از کشور اگر کار نکنی اموراتت نمی‌گذرد.

** بعد از ماجراهای انتخابات به ناگهان دیدم ٩ کتاب‌ من در وزارت ارشاد متوقف شده و از آن‌جا که دلم نمی‌خواست این ٩ عنوان به ١٠ کتاب تغییر یابد و به قولی غمی بیاید روی غم‌های قبل، سفر را انتخاب کردم.

** صرف این اتفاق که سانسور به‌عنوان یک پدیده مطرح شود و زیر سوال برود، یک اتفاق امیدوارکننده و یک گام رو به جلو است. اما این‌که آیا این حرف‌ها عملی خواهند شد، من به‌عنوان نویسنده‌ای که به وفور سانسور را تجربه کرده‌ام، چندان امیدی ندارم ناشران درنهایت فرمان سانسور را در دست بگیرند. این هم دلایلی دارد و هر کسی که با ادبیات جوامعی چون ایران سروکار داشته، از آن خبر دارد.

**، ما در دهه ۶۰ با گلشیری یک گروهی داشتیم که به شکل کارگاه یا کلاس نبود. در آن گروه که بعدها به نام پنجشنبه‌ها معروف شد، بیشتر بچه‌ها چند کتاب داشتند. آن زمان تبلیغات به شکل امروز نبود. اصلا کسی نویسنده‌ای را با یک کتاب تحویل نمی‌گرفت. یادم هست وقتی دومین کتاب را درآوردم و عضو کانون نویسندگان شدم، خبر انتشار این کتاب، یک خبر خیلی کوچک گوشه یک مجله بود، نه عکسی چاپ شد و نه اصلا توقعی بود که حالا باید عکس‌مان چاپ شود.

** آن روزها این رونمایی‌ها را هم نداشتیم، حتی در مورد نویسندگان اسم و رسم‌دار مثلا خانم دانشور انتشارات می‌آمد ١٠٠ و ٢٠٠ نسخه از کارهای نویسنده را می‌چید و چون خبری هم در جایی نزده بودند، نویسنده می‌آمد و برای یک‌سری خواننده‌ گذری کتاب‌ امضا می‌کرد. تازه این برای بزرگتر‌ها و اسم و رسم‌دارها بود و برای دیگران اینها هم اتفاق نمی‌افتاد.

** این‌که شما می‌گویید به این معنا می‌تواند باشد که من در نویسندگی به خواسته‌هایم رسیده‌ام، اما این فقط ظاهر ماجراست و من خودم می‌دانم که هنوز نتوانسته‌ام به نیمی از خواسته‌هایم هم برسم.

سیمین دانشور غلامحسین ساعدی محمد محمدعلی
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین