کد خبر: 16864 A

فروغ، ابراهیم گلستان را شهره کرد / اظهار نظر عجیب یک شاعر

فروغ، ابراهیم گلستان را شهره کرد / اظهار نظر عجیب یک شاعر

یک شاعر و منتقد ادبی در اظهار نظری جنجالی مدعی شده که فروغ فرخزاد باعث شهرت ابراهیم گلستان شده است.

ایران آرت: غلامحسین سالمی (شاعر، مترجم و منتقد ادبی) به مناسبت پنجاه و یکمین سالروز درگذشت فروغ فرخزاد، گفت‌وگویی با روزنامه قانون داشته و در آخر هم شعری از این شاعر به یاد فروغ در روزنامه قانون چاپ شده است که در ادامه گفت و گو سالمی با روزنامه قانون و شعر او به یاد فروغ را خواهید خواند.  

سالمی در گفت و گو با قانون با اشاره به سخنان شفیعی کدکنی در رابطه با اشعار فروغ بیان می‌کند: من در فهم و درکی که ایشان از شعر فارسی دارد هیچ شک و شبهه‌ای ندارم. شفیعی کدکنی یکی از با فرهنگ ترین، با شعورترین و با بصیرت ترین آدم در خصوص شعر فارسی است؛ دیدم که ایشان گفته فروغ بیش از نیما روی شعر فارسی اثر گذاشته و بی‌گمان حرف ایشان حجت است. فروغ حتی در چهارپاره‌هایش هم بسیار موفق بوده و جسورانه سخن گفته.

سالمی معتقد است جسارتی که فروغ در اشعار خود دارد، در هیچ کدام شاعران پیش از او دیده نمی شود. او در این خصوص می گوید: من احترام بسیار زیادی برای خانم پروین اعتصامی قایلم اما در کار پروین اعتصامی چنین جسارتی دیده نمی‌شود ولی فروغ با جسارتی که به خرج داد در اجتماع آن روز، کاری کرد کارستان؛ به گونه ای که شاید اگر زمان دیگری بود، تکفیر هم می‌شد.

 وی در پاسخ به این سوال که فروغ از چه کسانی تاثیر گرفته است می‌گوید: فروغ تحت تاثیر شخصیت خودش بود. با وجود اینکه آنچنان درسی نخوانده بود اما خودش خودش را ساخت.

این شاعر می گوید: ابراهیم گلستان، نامی که برای شرکت نفت آن زمان فیلم می ساخت به یقین تحت تاثیر فروغ فرخزاد بود. مردم فروغ را می‌شناختند با شناخت فروغ بود که ابراهیم گلستان شهره شد.

سالمی همچنین معتقد است: فروغ جهان شمول است و اشعارش به چندین زبان ترجمه شده اما متاسفانه دیگران گستردگی دیدگاه‌شان کم بود در حالی که فروغ دیدگاه گسترده‌ای داشت. او در پایان سخنانش به این نکته اشاره می‌کند که فروغ تکرار نشدنی است و تمام شاعرانی که پس از او آمدند هرگز نتوانستند مانند فروغ فرخزاد کار کنند.

شعری به یاد فروغ فرخزاد از غلامحسین سالمی

 


خاطره
وقتی که باد می وزید
و گیسوان سیاه تو را به هم می ریخت
تو خنده می‌کردی و
سرخوشانه می گفتی:
 «آیا دوباره گیسوانم را در باد شانه خواهم کرد؟»
وقتی که برف می بارید
و غنچه های جوان ناشکفته می مردند
تو گریه می کردی
و مادرانه می گفتی:
«دلم برای باغچه می سوزد»
تو از کدام سلسله بودی؟
تو از کدام سلسه بودی که هستی خود را
میان دست گرفتی چو یک پیاله شیر
و جرعه جرعه به گل های باغ نوشاندی
تو از کدام طایفه بودی؟
تو از کدام طایفه بودی که عطر زلفت را
به کوچه های غم آلود شهر بخشیدی؟
چه مهربان بودی ای دوست
چه مهربان بودی.
اینک دوباره
باد است که می‌توفد
اینک دوباره
برف است که می بارد
اما
تو خفته ای در خاک
«زنی تنها
در آستانه فصلی سرد»

فروغ فرخزاد ابراهیم گلستان غلامحسین سالمی شفیعی کدکنی فتح باغ پرواز را به خاطر بسپار
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین