کد خبر: 16087 A

شعر برفی برای سوداگران کلمه در تهران

شعر برفی برای سوداگران کلمه در تهران

شرح صابر محمدی بر عکسِ مریم طهماسبی

ایران‌آرت، صابر محمدی: «نامش برف بود/ تنش، برفی/ قلبش از برف/ و تپشش/ صدای چکیدن برف/ بر بام‌های کاهگلی/ و من او را/ چون شاخه‌‌ای که زیر بهمن شکسته باشد/ دوست می‌داشتم». اینها سطرهای پایانی نخستین شعر منتشرشده بیژن الهی بیش از نیم قرن پیش است؛ شعر، چند سال پیش از آن سالی که می‌گویند تهران، برف بی‌سابقه‌ای را تجربه کرده، نوشته شده. امروز، که تهران پس از سال‌ها، برفی را که بر زمین خوش بنشیند تجربه می‌کند، اینجا و آنجا پر شده از خاطرات شاهدان آن اتفاق در آغازین سال دهه پنجاه خورشیدی؛ وقتی که نبض پایتخت، یک هفته تمام، روی رنگ سفید محض تنظیم بود. اما ماجرا همیشه آن طور که الهی نوشته است، روی شاعرانه‌اش را به ما نشان نمی‌دهد. صدای چکیدن برف، همیشه موسیقی آرامش نیست. عاشقانه این شعر برای شاخه‌ای که زیر بهمن شکسته باشد، همواره حرف حساب دوست‌داشتن نمی‌ماند؛ همین عکس را نگاه کنید. شاید باورتان نشود اما اینجا، پایتخت است، کمی به سوی غرب در اتوبان تهران - کرج. این شعر را شنبه‌شب، یکی از دوستان روزنامه‌نگار برایم فرستاد. می‌دانید که مثل بسیاری از مشاغل تهران، در تحریریه مطبوعات هم کم نیستند کسانی که هر روز از کرج شال و کلاه می‌کنند به سودای کلمه در پایتخت. در برف مانده بود؛ تا صبح. سرآخر هم راه را برگردانده بودند تا سوداگران در راه مانده از راه هنوز نرفته بازگردند. می‌خواستم بنویسم این عاشقانه برفی را چرا در لوای ذکر مصیبت فرستادی، که دست نگه داشتم. مگر شعر، هنوز روح جهان‌های بی‌روح نیست؟ حتی اگر برف، یکی از زیباترین سویه‌های شاعرانه آسمان، بلا نازل کند و آوارگی‌اش بماند روی دست زمین. اینجا اگر این خشونت سفید، گاه مثل این تصویر، راه به زیبایی نمی‌برد، شعر است که مسیرش را هموار می‌کند. یک شعر برفی، در کوران این روزهای تهران.
IMG_6251
[عکس را مریم طهماسبی، دوستِ روزنامه‌نگارِ ما، که شنبه‌شب را تا صبح یکشنبه در اتوبان تهران ـ کرج، سپری کرده ثبت کرده است]
 
[این یادداشت، امروز نهم بهمن‌ماه در روزنامه «ایران» منتشر شده است]
صابر محمدی بیژن الهی شعر برف شعر برف بیژن الهی مریم طهماسبی
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین