کد خبر: 14006 A

از قهوه‌خورهای قهار تا عشاق آب و حمام/ رازهای خاص خاص‌ها/ سبک زندگی هنرمندان مشهور

از قهوه‌خورهای قهار تا عشاق آب و حمام/ رازهای خاص خاص‌ها/ سبک زندگی هنرمندان مشهور

حورا نژاد صداقت: سبک زندگی روزانه‌ بزرگان خیلی عجیب است. بعضی‌هایشان به هیچ قانونی پایبند نبوده‌اند و بر مبنای "هر چه پیش آید، خوش آید" عمل می‌کرده‌اند، بعضی‌های دیگر هم نه، "چارلز دیکنز" وقتی چیزی برای نوشتن نداشت.

ایران آرت: بازهم پشت میزش می‌نشست و آن‌قدر یک کاغذ را خط‌خطی می‌کرد تا زمان تنظیم‌شده‌اش بگذرد و به کار بعدی‌اش برسد اما همه‌چیز فقط به خط‌خطی کردن کاغذها ختم نمی‌شود. بعضی از شخصیت‌های مشهور شیفته حیوانات بوده‌اند و بعضی‌شان سبک عجیب‌وغریبی در خوردن قهوه و حتی غذا داشتند و بعضی‌شان مثل "ساموئل جانسون" در قرن هجدهم خودشان را موظف می‌کردند که شب‌ها زیر نور شمع بنویسند! این بار همشهری جوان، مروری  بر سبک زندگی بعضی از آن‌ها، در یک دسته‌بندی خیلی ساده کرده است.

در ارتفاع نویسی

تامس وولف

آقای "وولف" کجا می‌نوشت؟ روی یخچال! چرا؟ چون قدش بلند بود. گویا نزدیک دومتر... چیزی حدود198 سانتی‌متر. مسلماً او هیچ‌وقت نتوانسته بود میز و صندلی مناسب قدش پیدا کند. به همین خاطر، بالای یخچالش را به یک میز تبدیل کرده بود و کاغذهایش را روی آن می‌گذاشت و کنارش می‌ایستاد و می‌نوشت. کلاً یکی از مهم‌ترین محل‌های کارش همین آشپزخانه بود، چون گاهی اوقات، تایپیستی به کمکش می‌آمد و کاغذهای شب قبلش را که در آشپزخانه پخش‌وپلا بود، جمع می‌کرد تا وولف بتواند دوباره تا نیمه‌های شب مشغول نوشتن شود.

ارنست همینگوی

"همینگوی" هم که ما بیشتر او را با ترجمه مشهور استاد نجف دریابندری از "پیرمرد و دریا" می‌شناسیم، از کسانی بود که ایستاده می‌نوشت، البته سبک نوشتن او کمی پیچیده‌تر و خاص‌تر از آقای وولف است . او ماشین‌تحریرش را گذاشته بود روی یک قفسه کتاب که ارتفاعش تا سینه‌اش می‌رسید. بعد همان‌جا ایستاده می‌نوشت. ضمن این‌که، پیش‌نویس‌های کتاب‌هایش را بامداد می‌نوشت و وقتی می‌دید کار نوشتن خوب پیش می‌رود، می‌رفت سراغ ماشین‌تحریر. اگر هم خوب پیش نمی‌رفت، سری می‌زد به نامه‌ها و بعد دوباره مشغول کار می‌شد.

مارسل پروست

انتظار عجیبی نیست که نویسنده رمان هفت‌جلدی "درجست و جوی زمان از دست رفته" عادت و سبک زندگی خاصی داشته باشد. "پروست" بعد از بیدار شدن از خواب و انجام بعضی از کارها برای درمان تنگی نفسش، زنگ را به صدا در می آورد تا خدمتکارش قهوه بیاورد. در ظرف خدمتکار ، یک قهوه جوش نقره قرار داشت که در آن به‌اندازه دو فنجان قهوه غلیظ ریخته شده بود، به همراه یک تنگ چینی دردار که داخلش پر از شیر داغ بود و یک نان "کروسان" و یک نعلبکی همیشگی. خدمتکار وظیفه‌اش این بوده که کل این ظروف را آرام روی میز بگذارد و برود. بعد، پروست خودش شیر قهوه‌اش را درست می‌کرد. وقتی نان کروسانش تمام می‌شد، یک‌بار دیگر زنگ می‌زد. خدمتکار خودش می‌دانست که الآن نوبت نان دوم است و البته یک ظرف دیگر شیر داغ . باورتان می‌شود که این کل غذای پروست در طول یک روز بوده؟

سورن کی یر که گور

50 فنجان و نعلبکی، یکی از مهم‌ترین دارایی‌های آقای فیلسوف فرانسوی بود. چرا؟ چون کی یر که گور عادت داشت قهوه‌اش را هر بار دریکی از این‌ها بخورد. ماجرا ازاین‌قرار است که منشی او، "ایسرائل لوین" موظف بود هر بار قبل از آماده شدن قهوه، متناسب باحال و هوای خودش یکی از این فنجان و نعلبکی‌ها را انتخاب کند و بعد دلیل انتخابش را برای کی یر که گور توضیح می‌داد در حدی که فیلسوف بزرگ باید قانع می‌شد. بعد کی یرکه گور یک بسته‌ی شکر در آن می‌ریخت تا حدی که به لبه‌اش برسد. بعد قهوه سیاه و غلیظ را آرام روی آن شکرها می‌ریخت تا در هم حل شوند و بالاخره جناب استاد، راضی به نوشیدن آن شوند. راستی، یکی دیگر از عادت‌های عجیب او، میل شدیدش به پیاده‌روی بود که در طول همین مسیر اید ها به ذهنش می‌رسید.

اونوره دوبالزاک

این نویسنده فرانسوی که تا حد ممکن از خودش کار کشیده بود، به‌نوعی یک معتاد به قهوه بود. بعضی‌ها می‌گویند هیچ‌کس بیشتر از او قهوه ننوشیده و حتی بعضی‌های دیگر عامل مرگش را همین قهوه خوردن‌ها با شکم خالی می‌دانند. "بالزاک" حدود ساعت 18، شام سبکی می‌خورده و بعد می‌خوابیده. ساعت یک و نیمه‌شب هم از خواب بیدار می‌شده و هفت سال تمام مشغول کار و نوشتن بوده. بعد ساعت هشت صبح دوباره می‌خوابیده و از خود نه و نیم صبح ، تا ساعت چهار بازهم مشغول کار می‌شده. چه چیزی او را سرحال می‌آورده و خلاقیتش را به کار می‌انداخته ؟ قهوه. گویا او روزانه حدود 50فنجان قهوه می‌خورده و همه‌اش را با حساسیت‌های ویژه در انتخاب نوع دانه‌های قهوه‌ی خودش درست می‌کرده.

بوی سیب گندیده

بعضی عادات خیلی عجیب‌وغریبی داشتند؛ مثلاً "فردریش شیلر" که شاعر و فیلسوف و ... بوده . عادت داشت در میز کشوی کارش سیب‌های گندیده داشته باشد تا وقتی هنگام شب مشغول نوشتن می‌شود، آن ساعت‌ها را با کمک قهوه و شکلات و دود و بوی سیب گندیده سپری کند!

محو در دود و دم

ایمانوئل کانت

این فیلسوف، معتاد به سیگار و پیپ و ... نبوده اما عادت بامزه و زمان خاصی برای پیپ کشیدن‌هایش داشته است . کانت هرروز ساعت پنج صبح از خواب بیدار می‌شد. از قبل هم به خدمتکارش دستور داده بود که اگر بیشتر از این زمان خوابید ، موظف است که بیدارش کند و اصلاً اجازه خواب بیشتر به او ندهد! بعد یکی دو فنجان چای کمرنگ می‌نوشیده و پیپ می‌کشیده. قانون زندگی‌اش این بوده که فقط روزی یک عدد پیپ بکشد اما لابد در طول سال‌ها میلش به پیپ بیشتر شده بوده که تصمیم گرفته مدام کاسه‌های پیپ هاش را بزرگ و بزرگ‌تر کند ولی از آن‌یک پیپ تجاوز نکند. باقی زندگی روزانه‌اش هم طبق نظم خاص خودش پیش می‌رفت: مراقبه، آماده شدن برای درس آن روز، شروع کلاس‌ها از هفت صبح تا 11، ناهار و ..

زیگموند فروید

هرقدر هم که اهل روانشناسی نباشیم، نظریات "فروید" و احتمالاً شاگردش "یونگ" را زیاد شنیده‌ایم . آقای فروید از آن دسته روانشناسانی بوده که با سیگار آرام می‌شده. عادت سیگار کشیدن او تقریباً هرروز 20سیگار برگ دود می‌کرد. بدآموزی دارد اما شما نشنیده و ندیده بگیرید این قصه را که یک‌بار فروید به خواهرزاده‌اش گفته بود: "سیگار کشیدن یکی از بزرگ‌ترین و ارزان‌ترین لذات زندگی است ..." قطعاً کی چیزهای جذاب و البته آموزنده (!) هم در سبک زندگی روزانه فروید وجود دارد؛ از قدم زدن‌های سریع و طولانی ، جمع‌آوری قارچ و توت‌فرنگی در تعطیلات، استفاده نکردن از مشروب، مطالعات و فکر کردن‌های طولانی و ...

توماس مان

آقای نویسنده اهل سیگار کشیدن بود اما میلش به سیگار را کنترل می‌کرد و از قانونی که برای خودش تعیین کرده بود، تخطی نمی‌کرد. او ساعت هشت صبح از خواب بیدار می‌شد و قهوه‌ای با همسرش می‌نوشید و دوشی می‌گرفت و رأس نه به اتاق کارش می‌رفت و تا ظهر فقط و فقط کار می‌کرد. هیچ‌کس هم حق نداشت در این بازه زمانی مزاحمش شود. بعدازآن ، ناهار خوردن را شروع می‌کرد و اولین سیگار برگش را می‌کشید، البته او هنگام نوشتن هم سیگار می‌کشید اما همه‌چیز قانون داشت؛ او در روز حداکثر 12سیگار معمولی و دو سیگار برگ می‌کشید. این‌همه قانونمندی فقط درباره سیگار نبوده، چون مابقی روزش هم طبق قوانین مشخصی پیش می‌رفت؛ روزنامه و کتاب خواندن تا ساعت چهار بعد ظهر، رفتن به پیاده‌روی حوالی ساعت هشت شب و ...

زیر دوش آب!

بنجامین فرانکلین

این مرد همه فن حریف، از آن دسته افراد مقرراتی بوده که حتی تصویر برنامه‌ریزی‌های روزانه‌اش هم باقی‌مانده که دقیقه در هر ساعت از روز چه‌کار می‌کرده و با خودش قرار می‌گذاشته که در طول یک برنامه‌ی سیزده‌هفته‌ای، در هر هفته به بعضی از فضایل اخلاقی پایبند بماند. او خلاف دیگران معتقد بوده که حمام آب سرد باعث می‌شود شوک زیادی به شخص وارد شود. پس یک جایگزین جالب‌تری برای آن پیدا می‌کند؛ او با هوای سرد حمام می‌گرفته است ؛ یعنی هرروز بیدار می‌شده و حدود 30دقیقه تا یک ساعت، بدون هیچ لباسی در اتاقش مشغول مطالعه و نوشتن می‌شده و این به‌نوعی همان حمام هوای روزانه شای‌ بوده!

بتهوون

آداب حمام رفتن "بتهوون" آن‌قدر عجیب است که نمی‌شود از آن یاد نکرد. حمام یکی از مهم‌ترین ضروریات زندگی بتهوون بود. شاگرد و منشی‌اش تعریف می‌کند که اگر او در ساعات کاری صبح بیرون نمی‌رفت، نیمه برهنه جلوی روشویی می‌ایستاد و پارچ پارچ روی دست‌هایش آب می‌ریخت و آواز می‌خواند و ... بعد در اتاقش قدمیم زد و به این‌طرف و آن‌طرف نگاه می‌کرد و گاهی هم به‌جایی خیره می‌شد و ناگهان چیزی می‌نوشت. دوباره آب می‌ریخت و دوباره آواز می‌خواند... خلاصه این چرخه تکرار می‌شد. مسئله اینجاست که گویا کسی دوست نداشته که خانه‌اش را به بتهوون اجاره بدهد، چون تمام سقف خانه‌اش نشست می‌کرده و طبقه‌ی پایینی‌ها به مشکل می‌خورند.

وودی آلن

شاید ما "وودی آلن" را بیشتر از همه با فیلم‌هایش بشناسیم اما حتماً می‌دانید که او نویسنده هم هست ! این مرد عینکی بانمک و خلاق، شیفته دوش گرفتن در هوای سرد است. وودی آلن مولا لباس می‌پوشیده و آماده و مرتب ، مشغول کار می‌شود و برای اینکه خلاقیتش بیشتر شود، دوش می‌گیرد. مسلماً لباس‌های کارش درمی‌آورد، بعد برای خودش یک خوراکی کوچکی مثل یک‌لقمه‌نان، آماده می‌کند و یک‌جورهای بدنش را در معرض هوای سرد قرار می‌دهد و بعد یک‌راست می‌رود زیر دوش آب داغی که بخار از آن بلند می‌شود. زیر آن بخارها و داخل آب گرم ، نیم ساعت تا 45 دقیقه می ایستد و فقط ایده می‌پروراند. بعد هم از حمام بیرون می‌آید و خودش را خشک می‌کند و یله می‌افتد روی تخت و بازهم فکر می‌کند.

مزاحم نشوید

"ژرژ سیمنون" از آن دسته نویسنده‌های پرکاری است که بیش از 200رمان دارد و کلی داستان و ... برنامه‌ریزی او چطور بوده؟ هر وقت سیمنون پشت ماشین‌تحریرش می‌نشست ، 90صفحه می‌نوشت و هیچ‌کدام را هم اصلاح نمی‌کرد. پشت در تاقش هم یک تابلو می‌زد که "مزاحم نشوید". او حتی عادت داشت، در زمان طولانی که یک رمان را می‌نویسد، لباسش را اصلاً عوض نکند! 

 

ارنست همینگوی چارلز دیکنز تامس وولف نویسندگان قهار
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین