این خانم همان ایشیزاکی است!
عطیه همتی؛«شوکت حجت» همان است که هم «ایشیزاکی» در صدایش میدود و هم «فلیکس» شر و شیطان «قصههای جزیره» گویی او در تمام این کاراکترها بخشی از خودش را حرف زدهاست.
ایران آرت: شوکت حجت، بیشتر از آنکه نامش مشهور باشد صدای مهربان و خاطرهانگیزش برای ما خاطرهاست. صدای آشنایی که در بیشتر کارتونها و فیلمهای کودکیمان بارها و بارها شنیدهایم. صدای آشنایش همان اول دست آدم را میگیرد میاندازد توی خاطرات کودکیاش. به سرزمین فیلمها و کارتونهای بچگی تا یک دل سیر خاطرهبازی کنی. صاحب صدا آنقدر ریشه در کودکیهای آدم دارد که غریبی کردن را همان اول کاری از بین میبرد و تو میتوانی رد همان آدمها و شخصیت های خاطره شده را در شیطنتهای روزمرهاش پیدا کنی. شوکت حجت همان است که باید باشد. هم «ایشیزاکی» در صدایش میدود و هم «فلیکس» شر و شیطان «قصههای جزیره» گویی او در تمام این کاراکترها بخشی از خودش را حرف زدهاست. و آنقدر کودک درونش شاداب است کهمیتوانید یک دل سیر باهم خاطره تعریف کنید و قهقهه بزنید. حالا شما این گفتگو را با صدای مهربان خودش بخوانید.
از دوران کودکی برایمان تعریف کنید. کودکی شما در کجا و چگونه گذشت؟
شوکت حجت متولد ۱۳۴۵ در محله نارمک تهران هستم. تا یادم هست فقط در کوچه دوچرخه سواری می کردم! یادم میآید مادرم از لباسم میگرفت و میکشید توی خانه. همیشه دوچرخه سواری میکردم و همیشه هم میخوردم زمین.
دوقلو به دنیا آمدم که قل دیگرم میگویند فوت شد. با اینکه همه فکرمیکردند من زنده نمیمانم چون یک کیلو و خردهای بود. اما من ماندم. من بچه آخر بودم و الآن ۵۱ ساله هستم.
چه شد که از دوبله سردرآوردید؟
۱۷ ساله بودم که گفتند سازمان صداوسیما تست میگیرد. آن موقع کنار دانشجویان صداوسیمایی برای تست رفتم. یک خرده اصطلاحات سینمایی خواندم، تست دادم و قبول شدم. قرار بود دوبلاژ را به صورت علمی و آکادمیک آموزش بدهند. استادهای بسیار خوبی دوسال به ما آموزش دادند. من و حسین یاری از همه کوچک تر بودیم. اما او رفت بازیگر شد و من در این کار ماندم.
بعد از تستی که در آن قبول شدید و باتوجه به سن کمی که نسبت به سایرین داشتید، واکنش اساتید آن زمان نسبت به شما چگونه بود؟
برعکس خیلی از کسانی که میگویند من عاشق دوبله بودم، من اصلاً نمیدانستم دوبله چیست. من آمده بودم که بازیگر شوم. اولین بار که وارد استودیو شدم، دوبله خانواده دکتر ارنست بود و من قرار بودم جای جک صحبت کنم. واقعا برایم مثل یک بازی بود. شاید یکی از دلایلی که زود پیشرفت کردم و در دوبله سریع رُل گفتم همین بود. اصلا از میکروفون نمیترسیدم. به من گفتند این متن را بگیر، دهانش را که باز کرد شروع کن و با بسته شدن دهانش تمام کن! آنقدر برایم جالب بود که یادم رفت من آمده بودم بازیگر شوم. وقتی جمله را گفتم، دیدم همه آنهایی که آنجا بودند برایم دست میزنند و تشویقم میکنند و این بازی به حرفه ام تبدیل شد و ادامه دادم.
به صدای شما چه واکنشی داشتند؟ آن زمان هم صدایتان همینقدر کم سن و سال بود؟
صدای من خیلی نزدیک به صدای کودک بود. حتی کودکتر از الآن. طوری که وقتی حرف میزدم کسی فکر نمیکرد صدای یک خانم است. مغازه که میرفتم و میگفتم آقا یک اسمارتیز بدهید، فکر می کردند یک بچه دارد حرف میزند. با اینکه خیلی کار کردم، هنوز صدایم سن بالایی ندارد. دیدم تا ۲۵ سال بس است، بزرگترش نکردم!
از میان همه کاراکترهایی که جایشان صحبت کردید کدامشان بیشتر از همه برای شما عزیز است؟
مردم ایشیزاکی را خیلی دوست داشتند و برای همین من هم خیلی دوستش دارم. یادم میآید آن دوران توی کوچه و بازار فوتبال بازی کردن بچهها را نگاه میکردم ببینم چهچیزهایی به هم میگویند. بعد از آن کاسپر روح مهربان را هم خیلی دوست دارم. فلیکس هم که جای خودش را دارد.
تنوع صدای شما برای ما که از شما فیلمها و سریالهای زیادی دیدهایم بسیار به چشم میآید. تا بهحال چند صداسازی توانسته اید انجام بدهید؟
خودم متوجه نمیشوم ولی وقتی نقشی را میبینم صدایم تغییر میکند. مثلا یک پسر شیطون می بینم صدایم متناسب با او تغییر میکند. یا یک دختر زیبا که میبینم صدایم هم تغییر میکند.
حالا که کودک درون شما این قدر فعال است به کدام از شخصیتهای فیلمها و انیمیشنهایی که حرف زدید احساس نزدیکی بیشتری میکنید؟
همه آنها انگار بخشی از من هستند. سوسکه، فیله و پیرزن فیلم خود من هستم، ولی دختر توی هریپاتر انگار نوجوانی من است.
با توجه به هنری که داشتید، در فامیل و آشنایان بچه ها از شما میخواستند با صداسازی با آنها و عروسکهایشان بازی کنید؟
پسر بزرگترم با نوار قصهها سرگرم میشد. پسر کوچکترم خیلی اهل بازی بود. یک خرس کوچک داشت که من همیشه با آن خرس با پسرم کوچکترم حرف میزدم. مثلا با خرس حرفهایم را میگفتم و صدایم را به صدای همه عروسکها سعی میکردم نزدیک کنم. هر وقت مهمانی میرفتیم، نه بزرگترها با من کار داشتند نه من با آنها. ولی صدای تلویزیون را کم میکردیم من جای همه شخصیت ها حرف میزدم و بچهها غش غش میخندیدند.
با صدایتان شیطنت خاصی هم کردهاید؟
بله سربهسر خیلیها گذاشتهام. مثلا جای بچه حرف زدم و گفتم آقا این بچه صدایتان میکند. یا با سرایدارمان با صدای بچه حرف میزدم و میگفتم:«عمو سلام» بعد آقای سرایدار دنبال یک بچه میگشت. یا دوستانم را حسابی سرکار میگذاشتم.
پس توصیه شما به علاقهمندان به دوبله چیست؟
من میگویم بگردید جای خود را در جهان هستی پیدا کنید. ببینید آیا واقعا باید دوبلور شوید؟ شاید هنر دیگری داشته باشید که اگر دنبال آن بروید موفقتر شوید. شاید اگر وارد دوبله شوید نتوانید پیشرفت خوبی داشته باشید و سالها فقط در فیلمها بگویید:« بله قربان»، «نه قربان» و هیچوقت از این زندگی و کار راضی نخواهید بود. من مطمئنم هر آدمی در زندگی یک ماموریت دارد. بگردید و ماموریت خودتان را پیدا کنید که کجا میتوانید موثر باشید. متاسفانه تعداد بسیار زیادی کارآموز پشت در داریم که کاری برایشان وجود ندارد و خدا شاهد است ناراحتشان هستم.
دوبله انیمیشن برایتان جذاب تر است یا فیلم؟
صد در صد انیمیشن. انیمیشن یک دنیای بی انتهاست. هیچ وقت در دنیای واقعی نمیتوانی جای یک پری یا یک سوسک حرف بزنید. شاید واقعی نباشد، ولی بینهایت جذاب تر است. انیمیشن آدم را از خودش جدا میکند.
با این حال انیمیشن موردعلاقهتان چیست؟
شکرستان را واقعا دوست داشتم. حضور استاد مرتضی احمدی کنارمان واقعاً شیرین بود. شکرستان اتفاق بسیار بسیار خوبی بود.
منبع: مهر