کد خبر: 8390 A

هادی حجازی‌فر: سال ٨٨ تصاویری دیدم که واقعا جای تعجب داشت

هادی حجازی‌فر: سال ٨٨ تصاویری دیدم که واقعا جای تعجب داشت

من و محمد بحرانی این برنامه را طراحی کرده بودیم اما با کله زمین خوردیم و حالا همان تلویزیون حاضر است برای ما که اسمی در کرده‌ایم هزینه کند.

ایران‌آرت: «ایستاده در غبار» نخستین تجربه حضور هادی حجازی‌فر در سینما نیست؛ او سال‌های ابتدایی دهه ٨٠ نخستین بار در فیلم «مزرعه پدری» رسول ملاقلی‌پور با سینما مواجه شد؛ مواجهه‌ای که برای او چندان خوشایند نبود و بعد از آن بازیگری در سینما را به مدت ١١ سال بوسید و کنار گذاشت.

جذابیت‌های نقش احمد متوسلیان و شیوه خلاقانه محمدحسین مهدویان در روایت واقعه‌ای تاریخی اما، بعدها حجازی‌فر را مجاب کرد بار دیگر به پرده نقره‌ای با تمام تشکیلاتش اعتماد کند. اگرچه کنار آمدن با زرق و برق‌های رایج در سینما برای بازیگر و کارگردانی که از دل تئاتر آمده، کمی سخت بود اما همکاری با مهدویان او را به سینما دلگرم کرد و ماحصل دو سال حضورش در سینما، پنج فیلم سینمایی و یک سریال شد. «نفس» به کارگردانی جلیل سامان، با موضوع گروهک مجاهدین خلق، شب‌های ماه رمضان از تلویزیون پخش شد، دو فیلم «ایستاده در غبار» و «ماجرای نیمروز» هم بخشی از تاریخ دهه ٦٠ را بازخوانی می‌کنند. تمایل حجازی‌فر به نقش‌آفرینی در این فیلم‌ها و همچنین «به وقت شام» ابراهیم حاتمی‌کیا با موضوع وقایع سوریه و مدافعان حرم، از علاقه او به تاریخ و سیاست حکایت دارد؛ علاقه‌ای که به دل گفت‌وگوی ما هم رخنه کرد و رنگ و بوی سیاسی به آن داد.

 

شما به بهانه کارگردانی در سینما وارد هنر شدید اما کارتان را با تئاتر آغاز کردید و حالا هم در حوزه بازیگری فعالیت می‌کنید، به چه چیزی خوشبین بودید؟! به تغییر موقعیت‌تان؟! فکر می‌کنید همه جای دنیا این قاعده حاکم است که برای رسیدن به هدف، از مسیرهای دیگر باید عبور کرد؟

سیستم استعدادیابی در کشورهایی که صنعت سینما دارند، با کشور ما متفاوت است. اقتصاد خصوصی در این سینماها حاکم است. در چنین شرایطی این سینماها تلاش می‌کنند مخاطب‌شان را زنده نگه دارند. کمپانی‌های سینما ستاره و بازیگرهای جدید اضافه می‌کنند تا زنده بمانند، در سینمای ایران اما وضعیت اینگونه نیست. نمی‌دانیم سینمای‌مان خصوصی است یا دولتی! فیلم مجوز دارد اما اکران نمی‌شود. اکران می‌شود بعد با یک تلفن بلیت‌های فروخته شده پس داده می‌شود و فیلم را از روی پرده پایین ‌می‌کشند و هیچ کس هم جوابگو نیست! همین چیزها هم ریسک کردن در سینمای ما را پایین می‌آورد. من با خیلی از کارگردان‌های جوان که صحبت می‌کنم می‌بینم برخی بازیگران را برای این آورده‌اند که تهیه‌کننده پای کارشان بیاید و به خیلی چیزها تن می‌دهند.

این محافظه‌کاری در تلویزیون هم وجود دارد و تنها مختص سینما نیست.

بله تلویزیون در این زمینه فاجعه است. بیشتر هم می‌ترسند. نیروهای جدید و تازه نفس عین بیماری تب کریمه است برای‌شان! ما مجموعه‌ای به اسم «کرکره» ساختیم، اگر برآورد مالی این کار را به شما بگویم خنده‌تان می‌گیرد! بماند که ٣٠ قسمت را در مدت ٢٠ روز و تنها در یک پلاتو ساختیم، اما ممیزی‌هایی به کار خورد که خنده‌دار بود. این در حالی است که همان موقع، دو، سه برنامه خیلی دوست‌داشتنی از تلویزیون پخش می‌شد و مباحث مطرح شده در آن قابل قیاس با ممیزی‌های وارد شده به ما نبود. در واقع کار ما را قلع و قمع کردند! بعد از آن هم فرصت دیگری در اختیارمان نگذاشتند، همان هم که ساخته شد به واسطه میل به نوآوری و تزریق نیروی جوان یک مدیر گروه بود. آقای شریعت‌پناه که خدا حفظش کند. تلاش بر ادامه کارمان داشت اما خب آقایان بالاتر در کل بی‌حوصله‌اند و عجول و خب عادت داریم به آماده‌خوری. در حالی که اگر فرصت دیگری به ما می‌دادند، با توجه به آزمون و خطایی که کرده بودیم، می‌توانستیم موفق‌تر ظاهر شویم. جالب است بدانید من و محمد بحرانی این برنامه را طراحی کرده بودیم اما با کله زمین خوردیم و حالا همان تلویزیون حاضر است برای ما که اسمی در کرده‌ایم هزینه کند؛ حتی به عنوان مهمان برنامه. ولی در کل امیدوارم. بزرگ‌ترین ویژگی‌ام همین است. امیدوار به مدیران جدید با رویاهای بزرگ‌تر.

در مدت فعالیت‌تان در سینما بیشتر در فیلم‌هایی حاضر شدید که نگاهی به سینمای دفاع مقدس و انقلاب دارند. خودتان به این حوزه تعلق خاطر دارید؟

تکلیف «ایستاده در غبار» که معلوم است. «ماجرای نیمروز» هم که حسین کارگردانی کرد و من حتما باید در این فیلم بازی می‌کردم. می‌دانید که با این مساله اصلا شوخی ندارم. (می‌خندد)

یعنی هر فیلمی که مهدویان بسازد و از شما برای حضور دعوت کند، بی‌چون و چرا می‌پذیرید؟!

شک نکنید. رفاقت‌های ما آنقدر پیچیده و عجیب و غریب شده که قابل وصف نیست. بیشترین بهره را در سینما تا اینجا از همین رفاقت برده‌ام. به جز این هم به شخصه به فضای جنگ واقعا تعلق‌خاطر دارم. به نظرم انسان تا ابد می‌تواند سوژه پژوهش باشد چون فرمول‌پذیر نیست. من فکر می‌کنم در جنگ ما اتفاقاتی افتاده که اگر آنها را درست بررسی کنیم، متوجه می‌شویم هنوز در این حوزه هیچ کاری نکرده‌ایم. من آدم‌های جنگ را از نزدیک می‌شناختم و کودکی‌ام در همین فضا شکل گرفته است. رنگ‌هایی که دارم همچنان رنگ‌های همان روزهاست. من هنوز شیشه خانه‌ها را با همان چسب‌های ضربدری می‌بینم.

قبول دارید با وجود همه تلا‌ش‌هایی که در این حوزه شده، سینما و تئاتر دفاع مقدس ما شأن و اعتبار ویژه‌ای ندارد.

مشکل ما برخی صاحبان جعلی دفاع مقدس در حوزه تئاتر و سینما هستند. من معتقدم ما به کسانی چون والی‌نژاد و موسسه اوج که شاید سلیقه و نظر تفاوتی با ما در سیاست دارند، به خاطر حمایت از ساختن «ایستاده در غبار» باید تبریک بگوییم. این فیلم را جایی جز اوج و آقای والی‌نژاد نمی‌توانست بسازد. تهیه‌کننده برای ماندن بسیاری از صحنه‌ها در این فیلم پافشاری کرد و این نگاه و تلاش از نظر من فوق‌العاده است. شاید شما از نزدیک این آدم‌ها را ندیده باشید اما من با آنها برخورد داشتم. یادم می‌آید سال ٨٢ یا ٨٣ بود که دبیری مسوولیت جشنواره تئاتر مقدس را برعهده گرفت که همه کارها را قلع و قمع کرد. چرا؟ چون معتقد بود ما کارهای ضد جنگ می‌سازیم! از همان زمان بلایی سر تئاتر دفاع مقدس آوردند که برای آخرین بار برگزار شد. نمایشی در آن دوره و در مقابل حرفه‌ای‌های تئاتر جایزه گرفت که تنها نشانه‌اش پرچم ایران بود که با کمک یک پنکه در طول اجرا در حال تکان خوردن بود!

تفکرات و اعتقادات‌تان با همه کارگردان‌هایی که تا امروز کار کردید، منطبق بوده؟ در مورد «پرواز به وقت شام» چطور؟!

درباره این فیلم نمی‌توانم حرفی بزنم چون قول حرفه‌ای داده‌ام. اگر یک کارگردان وجود داشته باشد که حسی دوست داشتم با او کار کنم، ابراهیم حاتمی‌کیاست. تمام فیلم‌های او را در نوجوانی دیدم. «از کرخه تا راین» را ٥٠ بار دیدم! ممکن است حسم به او بعد از پایان «پرواز به وقت شام» به همان اندازه قوی نباشد یا ده برابر شود که امیدوارم این‌گونه شود. فعلا از دور نگاهش می‌کنم و خب، خیلی دوستش دارم. عین خودم هیجان دارد و عین خودم زود قاطی می‌کند. (می‌خندد)

تا زمانی که چیزی را باور نداشته باشم انجامش نمی‌دهم. من در زندگی‌ام مجموعه عجیبی از اصلاح‌طلبی و اصولگرایی‌ام. سعی می‌کنم وسط بایستم، نه به این خاطر که همه را داشته باشم، نه! در انتخابات ریاست‌جمهوری هم علنی موضع‌گیری کردم و خیلی از طرفدارانم ناراحت شدند اما چیزی که از نظرم حق است، می‌گویم. من به همه فیلم‌هایی که در آنها بازی کردم اعتقاد دارم. حتی فیلمی که درباره سوریه ساخته می‌شود و از این فیلم هم دفاع می‌کنم. واقعیت این است که امریکا ما را دوست ندارد، نه تنها ما، بلکه همه کشورهایی که در جهان سوم جای می‌گیرند را دوست ندارد. شاید بخشی از این نگاه از تفکرات چپی‌ام ناشی شود که انگار وارد ژن همه ما شده است. لیبرال‌ترین آدم‌ها هم وقتی از کاخ سفید صداهای نامربوط می‌شنوند رگ گردن‌شان بیرون می‌زند. باور کنید پرسشنامه دست‌شان بدهی و اسم نخواهی اسم چگوارا و کاسترو و سیمون بولیوار و... هنوز تیک خواهد خورد در محبوبیت. (می‌خندد)

لابه‌لای پذیرفتن این نقش‌ها نگران مخدوش شدن چهره‌تان به عنوان بازیگر نیستید؟!

من شأن هنر را آنقدر بالا می‌دانم که برایم مهم نیست عامه مردم چه می‌گویند. در حال حاضر هم مغضوب دو گروه سیاسی هستم. سر وقایع سال ٨٨ تصاویری از هر دو طیف دیدم که واقعا جای تعجب داشت. حالا می‌گوییم سرباز ضد شورش را اگر رها کنید، نابود می‌کند و اصلا کارش همین است اما خشونتی که یک آدم معمولی نسبت به جوان ١٨ ساله هموطنش از هر دو طرف اعمال می‌کند، چه توجیهی دارد؟ بسیجی با غیر بسیجی. به خدا اینها ترسناک است! جوانی که با هر تفکری مادری دارد و انتظارش را می‌کشد. او هم هموطن من است، همان که الان گوشه‌ای گیرش آورده‌ایم و کتکش می‌زنیم. نه سرباز ضد شورش. من دارم کتکش می‌زنم. من می‌ترسم از این دور شدن‌ها. از این عصبانیت‌های دو طرفه. از اختلافی که به نفرت تبدیل شود. می‌دانید زیباترین تصویری که در انتخابات این دوره ریاست‌جمهوری دیدم، چیست؟ تصویری بود که دو نفر دست در گردن هم انداخته‌اند و یکی عکس رییسی را در دست داشت و دیگری عکس روحانی را. با وجود اینکه تا توانستم به نفع آقای روحانی رای جمع کردم، اما از دیدن این تصویر کیف کردم. اینکه آدم‌ها با وجود اختلاف کنار هم بمانند. متاسفانه وقتی اصول تیز می‌شود، آدم‌ها زخم می‌خورند و با هم درگیر می‌شوند. وقتی پای نسبت خونی و رفاقت وسط می‌آید، باید سیاست کمرنگ شود. به همین خاطر من عاشق اتفاقات ملی‌ام. یک بار هم مطلبی نوشتم که ما در عزاهای ملی، متفرق‌تریم اما در شادی ملی خیلی متحد می‌شویم. من چهره‌های معتدل را از هر دو طرف دوست دارم. با اینکه به وضوح طرفدار اصلاحاتم اما از تندروهای جبهه اصلاحات همانقدر دلگیرم که از تندروهای اصولگرا.

این گفت‌وگو را الهام نداف در روزنامه اعتماد انجام داده است.

فیلم ماجرای نیمروز هادی حجازی فر فیلم ایستاده در غبار
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین