کد خبر: 6217 A

سلطان و شبان چطور ساخته شد؟/رازهای سریالی کاریکاتوری در سال‌های جنگ

سلطان و شبان چطور ساخته شد؟/رازهای سریالی کاریکاتوری در سال‌های جنگ

سال 63، دست تلویزیون خالی بود و "سلطان و شبان" یک گزینه معقول برای آن ها به شمار می رفت. ولی ترس از اعتراض به پخش یک سریال خنده‌دار، آن هم در ایامی که همه جدی بودند و جنگ مسئله اصلی کشور بود، آن‌ها را دچار تردید کرد.

ایران‌آرت: سریال "سلطان و شبان" احتمالا از خاطره انگیزترین سریال هایی است که از تلویزیون پخش شده است، یک سریال مفرح و کاریکاتوری با گریم های اغراق شده که بیشتر شبیه تئاتر ضبط شده بود و داستان و لحن و فضایلش در دوره ای جذاب و بکر به نظر می‌رسید.

"سلطان و شبان" در سال 1362 شاخته شد و یک سال بعد روی آنتن تلویزیون رفت؛ در زمانی که جنگ کاملا فضای کشور را تحت تاثیر قرار داده بود و تلویزیون هم کاملا عبوس و جدی بود. این سال ها مصادف با فیلم های درباره ساواک ، ظلم خان ها و انتقام گیری مردم مظلوم؛ سینماها هنوز سر و شکل پیدا نکرده بودند و دولت، کم کم داشت به آن توجه می کرد و می خواست آن را از نو و با تفکر جدیدی بسازد. این دوره است که تئاتری ها کم و بیش در تلویزیون حضور پیدا می کردند: نه مثل بازیگران سینما در مجلات مختلف عکس شان چاپ شده بود و نه حاشیه ای داشتند. اگر چه نسل قدیمی تئاتری ها مثل داود رشیدی، از تلویزیون اخراج شده بودند و برخی هم با امضای تعهدهای دوباره سر کار برگشته بودند اما نسل جوان مشکلات و مشقت های آن ها را نداشتند. "سلطان و شبان" در چنین شرایطی تولید شد.

 

گروه تئاتر پیاده

همه چیز از وقتی شروع شد که جوان های دوستار تئاتر دور هم جمع شدند و یک گروه تئاتر جمع و جور و البته پیشرو را راه اندازی کردند. داریوش فرهنگ ، سوسن تسلیمی، مهدی هاشمی، گلاب آدینه، حمیدجبلی، رضابابک و سوسن فرخ نیا، علیرضا خمسه و فاطمه معتمد آریا اعضای این گروه بودند که ابتدا در دانشکده هنرهای درماتیک شکل گرفت و کمی بعد علاوه بر دانشجویان، چندبازیگر حرفه ای هم به این گروه اضافه شد . نکته مهم اینجاست که گروه "پیاده" تلاش می کرد نمایشنامه های درجه یک و معتبر را پیدا کند و آن را روی صحنه ببرد. برای همین هم بیشتر به نمایش های خارجی توجه نشان می داد. اجرای نمایش "ماجرای باغ وحش" ادوارد آلبی و کمی بعد "باخشم به یادآر" که اقتباسی از رمان جان ازبرن بود از مشهور ترین کارهای این گروه در سال های 47-48 است . اما احتمالا خیلی ها این گروه را با اجرایی که در هفتم بهمن 1351 روی صحنه بردند، به یاد می آورند. این روز، روز افتتاح تئاتر شهر در مرکز تهران است که گروه پیاده به همراه جمع دیگری از بازیگران، نمایش "باغ آلبالو" را به کارگردانی آربی آوانسیان روی صحنه برد. گروه "پیاده" تا سال 1358، به مدت 11سال 22نمایش ایرانی و خارجی را اجرا کرد و آخرین بار وقتی بود که "دایره گجی قفقازی" برتولت برشد را در تئاتر شهر روی صحنه برد . اما اوضاع نمایش در سالهای اول بعد انقلاب جوری نبود که گروه بتواند ادامه بدهد. مدیرها هر مال تغییر می کردند و معلوم نبود در این اوضاع تئاتر می تواند ادامه پیدا کند یا نه . در این شرایط بود که داریوش فرهنگ ، یکی از بنیان گذاران گروه تصمیم گرفت وارد کار سینما و تلویزیون شود.

 

ایده های سریال از کجا آمد

داریوش فرهنگ در اولین تجربه بازی جلوی دوربین ، پذیرفت که در فیلم کوتاه "سلندر" به کارگردانی واروژکریم مسیحی بازی کند . کمی بعد شروع به فیلمنامه نویسی کرد و فیلمنامه های مثل "گنگو" ، "دوچرخه"، "اتوبوس" و "کفش های میرزا نوروز" را نوشت . اما مهم ترین اتفاق این بود که توانست یکی از فیلمنامه هایش به نام "رسول پسر ابوالقاسم" را خودش کارگردانی کند. او این فیلم را برای تلویزیون ساخت و همین مقدمه همکاری او با این سازمان شد . داریوش فرهنگ و مهدی هاشمی آن زمان در یک مجتمع مسکونی ، درست روبه روی هم زندگی می کردند . آن ها مدام دنبال ایده ای بودند تا آن را به گروه فیلم و سریال شبکه اول سیما ارائه کنند. آن روزگار سید محمدبهشتی و فرخ الدین انوار مدیران جوان تلویزیون بودند و می خواستند سر و سامانی به اوضاع بدهند . یک شب مهدی هاشمی موقعه خواندن کتاب "تمثیلات" نوشته میرزا فتحعلی خان آخوند زاده به داستان "یوسف شاه " رسید و با خواندن آن ذوق کرد. آخوند زاده این داستان را از کتاب "عالم آرای عباسی" برداشته بود. در کتاب "عالم آرای عباسی" آمده بود که منجم باشی طبق طالع سعد و نحس ایام متوجه می شود که 15روز از عید گذشته بلایی سر شاه ایران ، شاه عباس، نازل می شود . برای همین تصمیم می گیرند شخصی را که مستحق مجازات است ، در آن تاریخ بر صندلی شاهانه بنشانند تا بلا سر او نازل شود . نویسند ه کتاب کاملا جدی با این موضوع برخورد می کند و می گوید که ظاهرا بلا با این ترفند از سر شاه عباس صفوی می گذرد. این قصه در دستان آخوند زاده که نمایشنامه نویس قهاری بود بدل به یک هجو می شود و او با کنایه و طنز با این خرافه برخورد می کند. مهدی هاشمی همان موقع به فرهنگ زنگ می زند و می گوید "یافتم یافتم " و چند دقیقه بعد، جلوی خانه او ظاهر می شود و قصه را به او می دهد. فرهنگ یه هفته وقت می خواهد تا به تبدیل آن فکر کند و بعد یک هفته می پذیرد که آن را بسازد . سوسن تسلیمی تمام دارای اش را که سه سکه طلابود به آن ها می دهد تا آن ها به شمال بروند و فیلم نامه را بنویسند.

سلطان و شبان

نگارش قصه

فرهنگ و هاشمی اتاقی در هتل صحرا ، بین چالوس و نوشهر اجاره می کنند و هر روز  شخصیت ها را می آفرینند . بنای آن ها طراحی تازه داستان است : جای مرد گناه کار یک چوپان می گذارند و به دنبال کشف زبان درباری و عامیانه مردم می گردند. آن ها طی دو هفته تلاش می کنند تا زیر و بم ماجرا را درآورند و با وجود حفظ جنبه افسانه ای داستان، رنگ و بوی امروزی به آن بدهند؛ چون معتقد بودند که این داستان تنها در فرم طنز جذاب می شود، سعی می کنند که این افسانه را از وجه اسطوره ی خارج کنند. تلاش آن ها منجر به سر و شکل دادن به یک سریال ده قسمتی می شود، سریالی که حالا معلوم نیست کدام بخش آن را مهدی هاشمی نوشته و کدام بخش را داریوش فرهنگ . هریک از آن ها ایده های می داد، دیالوگی می نوشت و نفر بعد، آن شیوه را ادامه می داد . آن ها بعد از آماده شدن متن ، به تهران برمی گردند وآن را به مدیران تلویزیون ارائه می کنند . ظاهرا این نو کار در تلویزیون آن سال ها سابقه نداشت و اینکه دو جوان بی حاشیه هم آن را نوشته بودند، برگ برنده ای بود تا مدیران جوان تلویزیون با ساخت آن موافقت کنند . علیرضا مجلل، که بازیگر تئاتر و تهیه کننده تلویزیون بود ( آن ایام یکی ، دو تله تئاتر را تهیه کرده بود) تهیه کنندگی این سریال را می پذیرد و نقشی را هم بر عهده می گیرد . سخت ترین نقش به مهدی هاشمی واگذار می شود : او باید دو نقش شاه و چوپان را بازی می کرد اما سخت ترین بخش، وقتی بود که جای این دو شخصیت عوض می شد . در واقع، او چهار نقش را بر عهده داشت . گلاب آدینه، جمشید لایق، محمد مطیع، محمدعلی کشاورز، احمد آقا لو، سیاووش طهورث و .... همگی بازیگران تئاتر بودند و در این سریال نقش های مهم را برعهده گرفتند . عبد الله اسکندری طراح گریم شد و ایرج رامین فر طراح صحنه و لباس ، جهانگیر میر شکاری و اصغر شاهوردی هم صدابرداران پروژه.

 

چطور تولید شد

ماجرای تولید "سلطان و شبان" پیچیده است . ظاهرا گروه سازنده پیشنهاد می دهد که سریال، مثل یک فیلم سینمایی با نگاتیو ساخته شود.  اگر چه برای پایین آوردن هزینه ها نگاتیو 16میلیمتری انتخاب می شود . فرهنگ هم مشتاق بود تا اولین سریالش را مثل فیلم "رسول پسر ابوالقاسم" با نگاتیو بسازد . درست وقتی گروه مشغول پیدا کردن و خرید نگاتیو بود، مدیران تلویزیون خبر می دهند که با توجه به هزینه های صداوسیما، تلویزیون نمی تواند پول خرید نگاتیو و هزینه های دیگر را تقبل کند؛ پس باید سریال را ویدئویی بسازند. این موضوع باعث جلسات مستمری شد ولی تلویزیون تصمیمش را گرفته بود . مشکل اینجا بود که دوربین پرتابل هم به این کار تعلق نمی گرفت و واحد سیار تلویزیون را مامور تصویر برداری از آن کرده بوده اند. مسله این بود که لوکیشن های گروه متنوع بود. بخشی از آن باید در روستای شجاع آباد در حوالی کاشان فیلمبرداری  می شد، بخشی در باغ فین، تکه ای از آن در استودیو گلستان و تکه ای دیگر در باغ اقدسیه. این لوکیشن های متنوع برای یک گروه مثل واحد سیار سخت بود. آن ها دوربین های بسیار بزرگی داشتند و فیلمبردارهایشان عادت داشتند که معمولا در برنامه های ورزشی حاضر شوند. دکوپاژ آن ها در لحظه و تابع شرایط مسابقات بود ؛ در حالی که سازندگان "سلطان و شبان" می خواستند سریال را دقیق و مثل یک فیلم سینمایی بسازند . برای حل مشکل از مسعود فروتن ، که یکی از مشهوترین کارگردانان تلویزیونی بود کمک گرفتند . اگر چه بعد ها اختلاف بین کارگردان هنری (فرهنگ) و او بالا گرفت. گروه سر صحنه یک ساعت تمرین می کرد و بعد آن را ضبط می کردند . بزرگی دوربین مانعی بود برای حرکت آن و سازنده ها مجبور شدند که حرکات را محدود به تحرک بازیگران کنند . اما این اتفاقات و بی تجربگی کار با دو کارگردان فنی و هنری ، منجر به حوادثی شد که بعدها در گفت و گوهای عوامل نشان هایش دیده شد. مهدی هاشمی در گفت و گویی که همان سال با مسعود محرابی انجام داد (مجله فیلم، شماره40) گفت که داریوش فرهنگ به دلیل اختلاف با کارگردان تلویزیونی فرصت تمرین با بازیگران را نداشت و مجبور بود مدام سر کارهای فنی دعوا و بحث کند. فروتن هم در شماره بعدی مجله جوابیه ای نوشت و گفت که اتفاقا دعوایی در کار نبود؛ بلکه گروه تصویر برداری هر روز مجبور بود منتظر انجام تمرین های فی البداهه ی بازیگران باشد و برای دکوپاژ تصمیم بگیرد. به هر حال تصویر برداری سریال مهر سال 62 شروع شد. گروه سر صحنه تا جایی که می شد مطابق فیلمنامه عمل می کرد؛ اگر چه برای بازیگر نقش تلخک این فرصت را فراهم کردند تا بداهه هم بگوید. هر چند طبق قرار قبلی همه چیز تمرین می شد، ولی کم کم مشکلات تولید و کندی کار ، باعث شد که تمرین ها محدود شود و گاهی بدون هیچ تمرینی صحنه ها ضبط شود . تصویر برداری سریال اردبهشت سال 63 تمام شد و فرهنگ با کمک دو همکار تلویزیونی آن را تدوین کرد. بابک بیات موسیقی آن را ساخت و درست در سالگر شروع تولیدآن ، سریال روی آنتن رفت.

سلطان و شبان

استقبال چطور بود

سال 63، دست تلویزیون خالی بود و "سلطان و شبان" یک گزینه معقول برای آن ها به شمار می رفت. ولی ترس از اعتراض به پخش یک سریال خنده دار ، آن هم در ایامی که همه جدی بودند و جنگ مسئله اصلی کشور بود ، آن ها را دچار تردید کرد. بخصوص شمایل بازیگر زن و حرکات و پوشش او ، مدیران را دو دل کرد: آیا می توانند در برابر انتقادها مقاومت کنند؟ تصمیم بر این شد که از امام خمینی (ره) اجازه بگیرند محمدهاشمی که آن زمان رییس سازمان صداو سیما بوده ، نزد امام رفت و گفت که در این سریال دو جور زن وجود دارد که اگر بخواهیم زن بد را نمایش دهیم ، نمی توانیم او را با همان لباس ها و اخلاقیات زن خوب عرضه کنیم . ما یک قسمت از آن را پخش می کنیم ، اگر شما تایید کردید ادامه آن را هم پخش می کنیم . ظاهرا امام خمینی بعد از تماشای یک قسمت آن ، اعلام می کنند که پخش سریال منعی ندارد . "سلطان و شبان" پاییز آن سال پخش شد و به شدت مورد توجه مردم قرار گرفت. اگر چه مطبوعات ، چنان از آن استقبال نکردند و آن را در حد تئاتری های روحوضی ، یک سریال مفرح اما بدون عمق و... ارزیابی کردند. خود فرهنگ و هاشمی هم به دلیل اتفاقاتی که هنگام تولید آن رخ داده بود، دلچرکین بودند. اما "سلطان و شبان" به مرور محبوب تر شد و در پخش های بعدی، حتی سازندگانش را هم تحت تاثیر قرار داد. حالا که در سال 96سریال را می بینید به این فکر کنید که چطور این سریال ساخته شده و توانسته محبوب شود. شاید حالا کمی قدیمی و حتی خنک به نظر برسد اما ساخت آن در آن سال ها بیشتر شبیه معجزه بود.

 

 

 

 

 

 

مهدی هاشمی سلطان و شبان داریوش فرهنگ
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین