کد خبر: 5605 A

سکانسی که یک سال زمان برد!

سکانسی که یک سال زمان برد!

کاظم هژیر آزاد روایت می‌کند: شنیده بودم که کارگردان که خود نویسنده سناریو هم است، نسبت به نوشته‌اش بسیار حساس است و نمی‌خواهد کلمه‌ای تغییر کند.

ایران آرت: کاظم هژیرآزاد نوشت: هر زمان که یاد شرایط سخت بازیگری می‌افتم، اولین چیزی که به خاطرم می‌آید این خاطره است: از وقتی سناریو را گرفتم، شروع کردم به حفظ‌کردن نقشم. چندین بار نقشم را خواندم. مطمئن بودم که حفظم. شنیده بودم که کارگردان که خود نویسنده سناریو هم است، نسبت به نوشته‌اش بسیار حساس است و نمی‌خواهد کلمه‌ای تغییر کند. چندبار به بازیگران گفته بود که به کلمه‌کلمه این سناریو فکر کرده و نمی‌خواهد عوض شود یا حتی مترادفش گفته شود. همین شنیده‌ها، اگرچه خیلی کم، در من تاثیر گذاشت. هژیر آزاد در آرمان امروز نوشت: روز فیلمبرداری کارگردان دکوپاژ را فی‌البداهه و در ذهنش آماده می‌کرد. پلانی که می‌بایست بر اساس سناریویی که به من داده بود، در دفتر گرفته می‌شد، تبدیل شد به اتاقی دیگر با راهرویی دیگر و پله‌کانی طویل با گردشی مارپیچ که به چشم‌اندازی از پنجره‌ای بزرگ مشرف بود و من که تنها در ذهن خودم و تصور خودم فکر می‌کردم میزی هست و منشی است که نشسته و من حرکتی کوچک خواهم کرد و بیرون خواهم رفت، ناگهان مواجه شدم جمله اول با حرکت از اتاق آغاز می‌شد، ضمن گفتن جمله در راهرو به منشی در حال حرکت برخورد می‌کردیم، جمله‌ای به او می‌گفتم و او رد می‌شد و ما به حرکت ادامه می‌دادیم. پس از فیلمبرداری این پلان، نه‌تنها جمله‌ها را درست و منطبق با سناریو گفتم، بلکه حرکت و حس هم درست و مورد رضایت کارگردان بود.

کارگردان و صدابردار و همه عوامل رضایت خود را اعلام کردند که ناگهان فیلمبردار گفت: «یک‌بار دیگر ریواند کنید من در مونیتور ببینم». یکی نبود بگوید مگر شما در ویزور چه می‌دیدید!؟ کارگردان راضی، من هم از ترس راضی، صدا‌بردار راضی، خودش هم اول راضی، ولی چه شده بود که دوباره می‌خواهد در مونیتور چک کند؟ نفهمیدم! می‌خواست دوباره بگیرد که صدای صدابردار درآمد و گفت: «من هاش‌اف‌ها را برداشتم». کارگردان که این حرف را شنید منصرف شد و فیلمبردار هم اصرار نکرد که دوباره بگیرند. نفهمیدم مشکل او چه بود.؟ اصلا مشکلی بود که می‌خواست دوباره بگیریم؟ پس چرا منصرف شد؟ نکند او هم مثل من ترسید بگوید؟! به هر حال به نظرم موردی نداشت جز این که نقش درنیامده بود. من با استرس بازی کردم در حالی که شخصیت نباید استرس داشته باشد، اما ممکن است مخاطب متوجه استرس بازیگر در زمان اجرا نشود. اما از نظر وجدانی من می‌گویم راضی نیستم.

یکی‌نبودن گروه، ترس و عدم‌رفاقت مانع از این شد که بگویم یک‌بار دیگر برای خاطر نقش و من، بگیرید. با خود فکر کردم الان اگر این حرف را بزنم، تهیه‌کننده که دارد ما را می‌پاید چه خواهد گفت؟! به هر حال گذشت. این سکانس‌پلان دو دقیقه‌ای با چندبار تمرین با دوربین و دو برداشت گرفته شد. درست است که کارگردان شستش را به علامت خوب رضایتمندی‌اش به من نشان داد و مرا خشنود کرد، اما هنوز آن نگاه دلخورش روی من سنگینی می‌کرد و خرواری اندوه بر دلم کاشت. به نظرم او خسته بود. دلخوری‌هایی هم در گروه موج می‌زد. او همه کار را خودش انجام می‌داد. در راه از خود پرسیدم اگر او دکوپاژ مصور داشت و خودش کنار می‌نشست و دکوپاژ را به دستیارش می‌داد که ما با دوربین تمرین کنیم و بعد خودش یک‌بار می‌آمد و کار را می‌دید و می‌گرفت، درست‌تر و بهتر نبود؟ استرس کمتری نداشت؟ پس دستیار کارگردان به چه درد می‌خورد؟ برای همین موقع‌هاست دیگر! اما کدام کارگردان این کار را می‌کند؟ فقط در کتاب‌ها خوانده‌ایم که کارگردان به دستیارش دکوپاژش را می‌دهد و دستیار است که با بازیگران همراه بازیگردان یا کارگردان هنری کار را آماده می‌سازند و کارگردان که در نهایت می‌آید کار آماده است و تصویر می‌گیرد و یا مختصری تغییرات می‌دهد. یا حتی هر تغییری را تمرین می‌کنند و بعد می‌گیرند. در این صورت است که بازیگر با دوربین و صدابردار و آدم‌ها منطبق می‌شود و کارش شسته‌رفته درمی‌آید و پلانی که باید لذت‌بخش باشد، رنج‌آور نمی‌شود. کسی هم از کسی دلخور‌ نمی‌شود و چشم ور نمی‌چیند؛ هم خدا راضی می‌شود هم بنده‌اش.

 

کاظم هژیر آزاد
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین