کد خبر: 26351 A

زندگی شگفت‌انگیز فقیرترین رئیس‌جمهور جهان

زندگی شگفت‌انگیز فقیرترین رئیس‌جمهور جهان

فیلمساز نامدار صربستانی و چهره محبوب جشنواره کن تابستان امسال با مستندی درباره رئیس‌جمهوری پیشین اروگوئه به جشنواره ونیز آمد.

ایران آرت: امیر کوشتوریتسا از انگشت‌شمار کارگردانانی است که دو بار برنده نخل طلایی بهترین فیلم جشنواره کن شده است؛ در 1985 با «وقتی پدر رفته بود ماموریت» و 10 سال بعد با «زیرزمین». کسب جایزه بهترین کارگردان کن با «دوران کولی‌ها» در 1988، بردن خرس نقره‌ای جایزه ویژه داوران جشنواره برلین با «رویای آریزونا» در 1993 و کسب شیر نقره‌ای بهترین کارگردان از جشنواره ونیز با «گربه سیاه، گربه سفید» در 1998 دیگر افتخارهای کارنامه اوست.

به گزارش همشهری آنلاین، کوشتوریتسای 63 ساله که مستندی هم درباره دیگو آرماندو مارادونا ساخته، امسال با مستند «پپه؛ یک زندگی شگفت‌انگیز» در بخش خارج از مسابقه ونیز حضور داشت. فیلمی درباره خوزه موخیکا، فقیرترین رئیس‌جمهوری جهان ملقب به پپه. موخیکا را محبوب‌ترین سیاستمدار تاریخ اوروگوئه می‌دانند و در عین حال رئیس‌جمهوری که سوار تراکتور می‌شد و 90 درصد از 12 هزار دلار حقوق ماهانه‌اش را به مردم فقیر کشور خود کمک می‌کرد.

شیوه زندگی خوزه موخیکا با آنچه ما از سیاستمداران پیشین می‌دانیم بسیار متفاوت است.

سال‌ها پیش در فرانسه وقتی یک نفر به من گفت رئیس‌جمهوری را می‌شناسم که تراکتور می‌رساند و عکس او را نشانم داد، همان‌جا گفتم این فیلم بعدی من است. شاید او یکی از انگشت‌شمار سیاستمداران دنیا باشد که فاسد نیست. کسی که درآمدش را به مردم زیر خط فقر هدیه می‌دهد. در فیلم هم می‌گوید که «وقتی بیشتر مردم تو را انتخاب کردند، باید مثل بیشتر مردم زندگی کنی، نه مثل نخبه‌ها.»

پپه هر آنچه نیاز بود پذیرفت تا شرایط جامعه بهتر شود. زندگی شگفت‌انگیز او با پیوستن به چریک‌ها آغاز شد. بعد نوبت به ربودن مردم رسید و زدن بانک‌ها، مبارزه با فاشیست‌ها و درس خواندن در زندان. سرانجام پپه وزیر کشاورزی شد و نخست‌وزیر و بعد هم چهلمین رئیس‌جمهوری اوروگوئه. او 13 سال را در زندان گذراند و دائم از جایی به جای دیگر منتقل می‌شد بدون آنکه حتی نامش در فهرست زندانی‌ها ثبت شده باشد. وقتی دیدم مردم از پایان یافتن دوره ریاست‌جمهوری‌اش گریه می‌کنند، شوکه شدم. اوضاع چنان به هم ریخته بود که من در تلاش برای گرفتن یک نمای خوب کم مانده بود پایم را بشکنم. انگار که رولینگ استونز ناگهان وارد یک شهر شده باشند؛ اینقدر شلوغ بود.

چرا تصمیم گرفتید در فیلم روی همسر پپه هم تمرکز کنید؛ خانم لوسیا تاپولانسکی که الان معاون رئیس‌جمهوری اوروگوئه است؟

لوسیا بزرگ‌ترین راز زندگی پپه است. وقتی آنها نخستین بار همدیگر را دیدند، لوسیا برای چریک‌های مبارز سند و مدرک جعل می‌کرد. آنها چند سال از هم جدا افتادند و لوسیا در فیلم از این می‌گوید که چه فکری درباره یار جدافتاده‌اش در سر داشت و در این موقعیت‌ها احساس چگونه به آدم کمک می‌کند. در این شرایط سیاست جنگ‌طلبانه و عشق همیشه دست در دست هم پیش می‌روند. بامزه اینکه وقتی سرانجام قرار شد ما همدیگر را ببینیم، فهمیدم لوسیا هر دو کتاب من را خوانده است. معتقد بود «پیش از آنکه یکدیگر را ملاقات کنیم، باید بدانیم طرف‌مان کیست.»

ساختن «پپه» پنج سال از وقت شما را گرفت. حالا می‌توانید به راز محبوب بودن بین مردم اوروگوئه اشاره کنید؟

من نمی‌دانم چطور می‌شود با سرعت فیلم ساخت و در این موارد واقعا دنباله‌رو روندهای امروزی نیستم. فکر می‌کنم گی دوموپاسان بود که گفته بود اگر یک روز پاریس ویران شود، می‌توانند شهر را بر اساس کتاب‌های او از نو بسازند. دوست دارم فکر کنم من هم دارم در فیلم‌هایم کار او را می‌کنم و حسی از زمان در همه ساخته‌های من جاری است.

نکته اینجاست که قرار نیست وقتی رئیس‌جمهوری هم نیستی، انتظار داشته باشی مردم مثل یک ستاره پاپ با تو برخورد کنند. این هرگز اتفاق نمی‌افتد اما این «هرگز» درباره پپه مصداق ندارد. این هم ممکن نمی‌شود مگر با توانایی سازش‌پذیری او. پپه یک آنارشیست بود و وقتی به زندگی‌اش نگاه می‌کنی، انگار مستقیم از «راننده تاکسی» مارتین اسکورسیزی بیرون آمده است.

از حس طنز پپه شگفتزده شدید؟ بسیاری از سیاستمداران می‌کوشند بامزه باشند و با سر زمین می‌خورند اما جایی در فیلم هست که او به شما می‌گوید حالا که گوشی‌هایمان دوربین دارد، باید حمام هم داشته باشد!

او دو نوع برخورد و واکنش -تقریبا دوقطبی- با دنیای پیرامون دارد. وقتی یک نفر در فیلم شروع می‌کند به گفتن چیزی که پپه نمی‌پسندد، واکنش نشان می‌دهد اما در عین حال دوست دارد طناز باشد و چیزهای بامزه تعریف کند. این احتمالا هدف او از زندگی است؛ آسان گرفتن زندگی. در تمام این موارد، تمام کاری که از تو برمی‌آید این است که یا بخندی یا دیوانه شوی.

با این حال من فکر می‌کنم ساختن این فیلم چندان هم آسان نبوده است. به ویژه پرداختن به دوره‌ای از زندگی پپه که او چریک مبارز بود.

او را می‌توان یک باروک اسپینوزا (فیلسوف خردگرای هلندی) از اوروگوئه دانست. پپه تو را تشویق می‌کند در طبیعت دنبال خدا باشی و در عین حال جنجال‌های خودش را هم دارد. وقتی داشتیم برای ساختن فیلم دنبال پول و سرمایه‌گذار می‌گشتیم، برخی به ما می‌گفتند «چطور از فیلمی درباره یک سارق بانک حمایت کنیم؟» من دارم به تدریج به آینده دنیا به ویژه آمریکای لاتین بسیار بدبین می‌شوم. کافی است به رفتار لنین مورنو، رئیس‌جمهوری اکوادور دقت کنید که می‌گوید دیگر نمی‌خواهد جولین آسانژ را به سفارت این کشور راه بدهد. پپه در این میان یک مورد «ویژه» و همان‌طور که در فیلم گفتم «شگفت و عالی» است. دلیلی دارد که اوروگوئه را «سوئیس آمریکای جنوبی» می‌نامند. وقتی با دیدن و شنیدن این همه اتفاق عجیب افسرده می‌شوی، دست‌کم یک مثال از جامعه‌ای موفق وجود دارد که به آینده امیدوارت کند.

جشنواره فیلم کن رئیس جمهور نخل طلای کن رئیس جمهور اروگوئه امیر کوشتوریتسا رویای آریزونا وقتی پدر رفته بود ماموریت
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین