کد خبر: 1270 A

کاری که بلدی را انجام بده رامبد/بیک ایمانوردی، طناز و پریناز

کاری که بلدی را انجام بده رامبد/بیک ایمانوردی، طناز و پریناز

سه نکته جالب توجه درباره این روزهای جشنواره فیلم فجر از ویلایی ها تا یکی از داوران و نگار رامبد جوان.

ایران آرت :  علیرضا مجمع:  دوره افول چاپلین بزرگ، بعد از سال‌ها ایفای نقش ولگرد از «موسیو وردو» آغاز شد؛ فیلمی جنایی که هیچ نشانی از چاپلینی که می‌شناختیم، نداشت. این فیلم به‌عنوان اثری بی‌مزه، ضعیف، از لحاظ اخلاقی مشکوک و به قول هرالد تریبیون، «توهین به شعور مردم» توصیف شد و با وجود این، تمام نقدها نیز منفی نبودند. بازلی کروتر، منتقد نیویورک‌تایمز، ضمن آ‌نکه این فیلم را اثری «اساسا جدی و تلخ» می‌دانست، هشدار داد «آنهایی که توقع خندیدن دارند، ممکن است در پایان کار چشمانشان اشک‌بار شود.» چاپلین کاری را که سال‌ها بلد بود، کنار گذاشت و این آغاز سراشیبی‌اش بود. چاپلین همیشه با همان تصویر ولگرد به یاد مردم می‌آید و این مهم است؛ اینکه با چه تصویری در یاد مردم می‌مانی. 

ویلانشینان منفعل و نارس
یکی از فیلم‌هایی که در چند روز اول جشنواره پیش از نمایش آن به‌شدت تعریف می‌شد، (این تعریف فیلم‌های دیده‌نشده هم از آن معضلات همیشگی جشنواره فجر است) «ویلایی‌ها» بود. فیلم اول منیر قیدی، دستیار سابق ابراهیم حاتمی‌کیا. با این توصیف، حتما می‌شود فهمید که فیلم در فضای جنگ می‌گذرد و اتفاقا برای من که به‌شدت با این نوع سینما رفیقم، می‌شود سورپرایز جشنواره را از آن درآورد اما «ویلایی‌ها» با آن همه امکاناتی که به آن داده بودند، اثری منفعل و نارس از آب درآمد. این فیلم، روایت زنانی است که در یک مجتمع ویلایی در اندیمشک ساکن  هستند. ابتدای فیلم، توضیح داده می‌شود که فرانسوی‌ها قبل از انقلاب این مجتمع و یک بیمارستان را در آنجا ساخته‌اند. با وقوع جنگ، این مجتمع کاربری متفاوتی پیدا می‌کند و عملا می‌شود پایگاه پشت جبهه برای زنانی که همسرانشان در خط مقدم هستند. تا اینجا باید ما با این زنان آشنا شویم اما تقریبا تا انتهای فیلم، هیچ‌کدام از اینها را نمی‌شناسیم و قصه‌ای شکل نمی‌گیرد. قهرمان (پریناز ایزدیار) و ضدقهرمان (طناز طباطبایی) ساخته نمی‌شود. ضدقهرمان باید در طول فیلم دچار تحول شود اما مایه‌های این تحول، آن‌قدر شل است که نمی‌شود باور کرد او در آخر آنجا می‌ماند که شوهرش را ببیند و قید خارج‌رفتن را می‌زند. موقعیت‌ها به‌شدت تکراری است و نمی‌شود از تک‌لحظه‌های خوب فیلم هم به‌دلیل همین ایرادها نام برد. این فیلم یکی، دو لحظه خوب دارد که آن هم به‌دلیل انفعال آدم‌های فیلم، کارایی خودش را از دست می‌دهد و یک سؤال؟ در جایی که هواپیمای دشمن مجتمع را تیرباران می‌کند و همه پراکنده می‌شوند، یک نفر هم نباید حتی تیر بخورد؟ این حجم اغراق برای فیلمی که ادعای واقع‌گرایی دارد، عجیب است. 
داور در برج غیر‌ایزوله
پریروز در برج میلاد، یک نفر دیده شد که در حالت عادی چندان عجیب به نظر نمی‌رسد اما در شکل فعلی، مقداری تعجب همراه خود دارد؛ رؤیا نونهالی، داور این دوره از جشنواره فجر. در همه جشنواره‌های دوره‌های گذشته، داوران برای اینکه در یک فضای ایزوله‌شده و امن فیلم‌ها را ببینند و با یکدیگر تبادل‌نظر کنند، در جایی غیر‌از سالن اصلی نمایش فیلم به تماشای فیلم‌ها می‌نشستند. این اولین‌بار است که یک داور بخش مسابقه به سالن اصلی آمد برای تماشای فیلم. هر چند فرض کنیم که بازخورد تماشاگر هنگام تماشای فیلم‌ها روی او اثر نمی‌گذارد، ممکن است این شائبه را ایجاد کند که او برای فیلمی که به دیدنش نشسته، پوئن اضافی در هیأت داوران قائل خواهد شد. به‌هرحال، در این دو دوره ما آن‌قدر کار غیر‌معمول دیده‌ایم که این یکی شاید در برابر هرکدام از آن کارها عادی جلوه کند. 

فم فتال با مایه‌های بیک ایمانوردی و دیوید لینچ بازی مدرن
رامبد جوان امسال می‌خواست همه را غافلگیر کند اما به نظرم بیشتر خودش غافلگیر شد. در مقدمه این یادداشت از دوران افول چاپلین نوشتم و اینکه کمدین پیر زمانی که از قالب ولگرد رها شد، مردم دیگر نتوانستند او را بپذیرند. چاپلین، ولگرد را خوب می‌شناخت و نتوانست مردم را با چهره جدیدش همراه کند. رامبد هم کمدی را خوب می‌شناسد، از فیلم‌هایش که بهترینش «ورود آقایان ممنوع» است بگیرید تا همین «خندوانه» هر شبی، می‌گویند که او ظرافت‌های کمدی را می‌شناسد اما انگار خودش خیلی تمایل ندارد که به این عنوان شناخته شود. در گفت‌وگویی که چند‌وقت پیش با هم داشتیم، همین را از او پرسیدم و دقیقا همین جواب را داد. ایرادی ندارد؛ او می‌تواند ژانرهای دیگر سینما را هم تجربه کند اما بازخوردی که می‌گیرد، به نظرم چندان باب طبعش نخواهد بود. «نگار»، یک جنایی‌ اکشن است که بیشتر از اینکه نام رامبد جوان را یدک بکشد، به فیلم‌های فم فتال با مایه‌های بیک ایمانوردی و اندکی دیوید لینچ و «جاده مالهالند»ش می‌ماند. خب، چرا باید ما با رامبد جوان همیشگی روبه‌رو نشویم؟ مگر رامبد «ورود آقایان ممنوع»، چه ایرادی داشت؟ مگر شیرینی لحظه‌های «خندوانه» چه ایرادی دارد که حالا با یک اثر عبوس بی‌منطق بخواهیم او را به یاد بیاوریم. در همان «خندوانه» هم رامبد در یک برنامه‌اش، جانبازان اعصاب و روان را آورد و احساسات تماشاگر را برانگیخت. این برنامه بی‌نظیر در یاد خودش و ما ماند اما فیلم «نگار» نه. اگر فیلم اولش بود، می‌گفتیم دارد تجربه می‌کند تا به جای درست خودش برسد اما الان که کارش را بلد شده، دیگر عبور از مردم برای تجربه‌کردن به نظر یک شیطنت کودکانه می‌رسد. رامبد هنوز از پیله کودک درونش رها نشده است.

چارلی چاپلین پریناز ایزدیار رامبد جوان طناز طباطبایی بیک ایمانوردی
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین