کد خبر: 12463 A

خاطرات موتوری کارگردان جنجالی/ ده‌نمکی: به تظاهرات سیاسی کوی دانشگاه کمک کردم!

خاطرات موتوری کارگردان جنجالی/ ده‌نمکی: به تظاهرات سیاسی کوی دانشگاه کمک کردم!

مسعود ده نمکی در گفت و گویی به خاطره عجیب خود از موتور سواری در میانه کوی دانشگاه اشاره کرد.

ایران‌آرت: ده نمکی در پاسخ به این سوال که چه خاطره شاخصی از موتور سواری دارد، گفت: خاطره زیاد دارم، مثلا یکی اش این که یک مدت موتورم را زیاد می دزدیدند. این طور بگویم که در سه ماه چهار پنج بار موتورم را دزدیدند. یک خاطره دیگر مربوط می شود به سال اولی که امام رحلت کرده بودند. دارم دقیقا از زمستان 68 حرف می زنم. وسط برف و باران زد به سرم که بروم حرم امام.

در جاده بهشت زهرا سرم را گذاشته بودم روی فرمان که باد سوزناک کمتر اذیتم کند که ناگهان یک سگ از بین نرده های اتوبان پرید وسط اتوبان که من خوردم به اش و حدود صدمتر روی زمین کشیده شدم. بدجور زخمی شده بودم اما با این حال رفتم حرم امام . خیلی شب عجیبی بود.

یک خاطره با مزه هم دارم که برای اولین بار برای شما می گویم و تا به حال برای جایی نگفته ام . یک دفعه تظاهرات سیاسی بود جلوی در دانشگاه تهران، که فکر می کنم مربوط می شد به یادبود حادثه کوی دانشگاه. من کلاه کاسکت سرم بود و داشتم رد می شدم، تمایلی نداشتم آن جا باشم چون هر اتفاقی می افتاد حتما به نام ما تمام می شد. یکهو یکی از بچه های دفتر تحکیم که قبل اش پشت تریبون بود پرید پایین و آمد نشست ترک موتور من ، گفت داداش من را برسان تا کوی . فکر می کرد من از بچه های خودشان هستم.

من چیزی نگفتم و رفتیم تا کوی دانشگاه . رسیدم کوی، پیاده شد چندتا از گروه هایش را هماهنگ کرد و دوباره نشست ترک موتورم گفت داداش دمت گرم برگردیم دم تریبون همون جایی که بودیم. من هم چیزی نگفتم و برگشتیم دم تربیون پیاده اش کردم. تمام مسیر را من از فرعی ها رفتم و از بین یگان ویژه ها رد می شدم و چون موتورم را می شناختند نه تنها گیر نمی دادند بلکه دست تکان می دادند برایمان.

از موتور که پیاده شد گفت داداش دمت گرم توخیلی واردی از بهترین مسیرها رفتیم و دردسر نشد برایمان، شماره تلفنت را می دیدی که اگر برنامه ای بود با هم در تماس باشیم بیایی کمکمان؟ بعد هم پرسید کی هستی؟ گفتم من خبرنگارم. شماره ام را هم دادم به او. پرسید اسمت چیست؟ گفتم مسعود. گفت فامیلی ات چیست؟ گفتم ده نمکی. اول باورش نشد ولی کاسکتم را برداشتم و از تعجب نمی دانست چه بگوید. از طرفی هم هول شده بود و هم اینکه به هرحال می خواست تشکر کند. خیلی موقعیت بانمک و جالبی بود.

 

مسعود ده نمکی کوی دانشگاه
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین