هنرمندی که سراغ سرامیک میرود نمیتواند با ماده دیگری کار کند
بهزاد اژدری هنرمند سرامیست ایرانی از پیچ و خمهای این رشته هنری باستانی در کشورمان گفت. باستانی در کشورمان گفت.
ایران آرت: بهزاد اژدری متولد 1348 در اهواز و فارغالتحصیل بیولوژی سلولی و مولکولی از دانشگاه تهران است. اژدری از هنرمندان فعال در زمینه سرامیک است که سالها به عنوان رییس انجمن هنرمندان سفالگر ایران فعالیت میکرد و در کنار دبیری و داوری دوسالانههای سفال و سرامیک، شاگردان متعددی را پرورش داده است. اژدری علاوه بر کسب چند مقام نخست در دوسالانههای سفال ایران، برنده جایزه اول ceramic design از میلان ایتالیا شد و به عنوان استاد نمونه سال از طرف سازمان صنایع دستی برای چند سال پیاپی معرفی شده است. جدیدترین آثار اژدری چندی پیش در مجموعهای با نام " از... به... " در گالری اعتماد باغ نگارستان به نمایش درآمد. چکیده سخنان اژدری در هنرآنلاین را مرور میکنیم.
* در دوران دانشگاه هم نقاشی میکشیدم و با مواد مختلف حجم میساختم تا اینکه سال 71 با دوسالانه هنرمندان سرامیست ایران در موزه هنرهای معاصر مواجه شدم. آن زمان خانم دکتر حوری سپهری که استاد فیزیولوژی ما بود متوجه علاقه من به هنر شد و مرا تشویق کرد که بیشتر تواناییهای خودم را نمایش دهم.
* به دلیل نبود امکانات آموزشی مجبور بودم که خودم شخصاً و بدون پشتوانه شروع به یادگیری کنم. با سعی و تلاش خود توانستم سال 73 در دوسالانه بعدی سرامیک شرکت کرده و به عنوان نفر اول معرفی شوم. پس از آن در دوسالانه چهارم، پنجم و ششم نیز مقام اول را کسب کردم و پس از آن در دوسالانههای بعدی به عنوان کادر برگزاری در شورای سیاستگذاری، دبیری ورکشاپها و دبیری دوسالانه دهم حضور داشتم.
* تجربیات من به دو صورت تجربه تکنیکال و تجربه هنری بود. تجربه هنری میان همه هنرها مشترک است و یک بخش از آن به استعداد آدمها و بخش دیگر به مطالعات بصری و تئوریک منابع برمیگردد. موزه باستانشناسی یکی از مراجع خیلی مهم برای من بود. آنجا آثاری به قدمت تاریخ روبهرویم قرار داشت و خودم دریافتهای زیباییشناسی و یا نکاتی ارزنده را از آنها اخذ میکردم تا بفهمم چرا یک شی زیبا شده و زیبایی آن چه ارتباطی با کاربرد و مسائل مربوط به ریشههای آیینی و یا کاربردی ساخت اثر دارد.
* پس از مطالعه در این آثار متوجه میشدم که ساختار تکنیکال اثر چگونه بوده و هنرمندان این اثر را چطور ساختهاند. آموختههایم حاصل تحلیلهای شخصی بود، بنابراین بیشتر اوقات در آثارم بیان شخصی خود را داشتم. کم کم این تجربیات تبدیل به آموختهها و آموزههای من شد و از آن آموختهها همراه با مطالعه و دیدن آثار هنرمندان دیگر در آثار خودم بهره بردم. من آثار هنرمندان دیگر در سایر رشتههای هنری را هم میدیدم چون دیدن آنها برگی به دانش و یا دریافتهای تئوریک و بصری من اضافه میکرد و کمکم سلیقه و گرایشات من را صیقلیتر میکرد.
* من در دانشکده علوم درس خواندهام، پس برای رشته سرامیک که ضرورتش شناخت و توانایی ماده و به کارگیری امکانات تکنولوژی و علمی است، مشکلی نداشتم و به راحتی میتوانستم این ماده را مهار کنم. آن موقع منابع عمومی کلاس درس وجود نداشت و من از دانش شخصی خودم تحلیل میکردم و مواد اولیه را پیدا میکردم و همچنین مواد جدیدی میساختم. در صورتی که فارغالتحصیلان دانشکده هنر هیچکدام از این بنیانهای علمی را ندارند و حتی از روبهرو شدن با ماده و تغییر شکل آن وحشت دارند. مثلاً از اینکه بدانند حرارت چیست و چه تأثیری روی ماده میگذارد و ما چگونه اینها را باید در سطح مولکولی کنترل کنیم، میترسند.
* همه هنرها از هنرهای تجسمی گرفته تا سینما براساس سرامیک شکل گرفته است. سرامیک بستر هنرهایی مثل معماری، مجسمههای آیینی، اشیای کاربردی، نقاشی، خطاطی، گرافیک و تصویرسازی روی سرامیک نیز بوده است. به نوعی سرامیک ماده اجرایی آن هنرها بوده است. سرامیک یا مجسمه است و یا خطاطی، نقاشی و غیره. شما نمیتوانید بگویید سرامیک فقط نقش یا حجم است چون گاهی سرامیک همه این اجزا را در یک قالب گرد میآورد. از این نظر سرامیک بیهمتا است و هیچ مادهای این ظرفیت را ندارد که نقشپذیر و فرمپذیر باشد و یا به لحاظ فیزیکی سه حالت مایع، خمیری و جامد را گرفته باشد.
* دیوار آن تئوری که میگوید "این رمز و راز مال من است و من آن را به کسی نمیگویم" را فرو ریختم. در این راه کسانی بودند که من را سرزنش میکردند و میگفتند این رازها را به هیچکس نگو تا کار تو خاص باقی بماند، ولی من در مکتبی پرورش دیدهام که میگوید اگر کسی چیزی را کشف کرد، باید سریع آن را منتشر کند.
* ما کمبود نیروی متخصص و حرفهای داریم. شما میتوانید شخصی که در تکنیک زبده است را استاد دانشگاه کنید ولی آن شخص فقط تکنیک درس میدهد و یا اگر شخصی فقط به بخش هنر تسلط داشته باشد، در بخش فنی با سرامیک به مشکل بر میخورد. طبیعتاً کسانی باید استاد شوند که به اندازه کافی تکنیک را میشناسند و از طرفی روی جنبههای هنری نیز اشراف کامل دارند، اما تعداد این افراد آنقدر زیاد نیست که جذب دانشگاهها شوند. علاوه بر این به اساتید مختلف در این رشته نیاز است چون هیچکس نمیتواند در رشته سرامیک همه مباحث را آموزش دهد. آنقدر تخصص در سرامیک وجود دارد که شاید یک آکادمی جامع سرامیک به 30 استاد نیاز داشته باشد.
* امکاناتی که در دانشگاهها برای رشتهای مثل سرامیک وجود دارد در حد صفر است. کارگاه سرامیک در دانشگاه نمیتواند یک اتاق 20 متری باشد، بلکه باید تجهیزات لازم برای آموزش تکنیکهای پایه و مدرن سرامیک در آن وجود داشته باشد. سرامیک با مواد دیگر تفاوت زیادی دارد و تکنیکهایی که منجر به ساخت سرامیک میشود بسیار متفاوت است.
* هنرمندان معاصر دنیا به دلایل متعدد تئوریک، فلسفه هنر، هنر در بطن مردم، هنر با اشیای روزمره و متریال غیر فاخر، به ساخت آثار سرامیکی گرایش پیدا کردهاند. هنرمندان ما ماده را نمیشناسند. ضمن اینکه برای کار کردن روی سرامیک به ابزار و امکانات هم نیاز دارند. همچنین در رویارویی با پدیده جدید نیاز دارند که بنیانهای علمی و فنی خود را قوی کنند، اما احساس میکنند این کار لزومی ندارد و میتوانند این کار را با چوب و فایبرگلاس انجام بدهند.
* شما در سرامیک با طیف وسیعی از امکانات روبهرو میشوید. سرامیستها معمولاً در دنیایی از تکنیک غرق میشوند و کمتر به هنر میرسند. برخلاف سایر رشتهها که در آنها هنر اصل است و تکنیک یک ابزار دستوپاگیر نیست، در رشته سرامیک خود سرامیک اصل است. در سرامیک باید و نبایدها زیاد است و ممکن است هنرمند درگیر حلقه اختلاف با ماده شود و این اختلاف تا پایان راه وجود داشته باشد. به همین خاطر بیشتر آدمهای سختکوش و لجباز به سراغ سرامیک میروند.
* به نظر من سرامیست باید حد متوسطی را برای خود تعیین کند و برای ساخت آثار خود، از ابزار و تکنیک خاصی استفاده کند. به همین دلیل است که در جوامع پیشرفته میبینید هنرمند سرامیست یک کار بیشتر انجام نمیدهد. یعنی تا آخر عمر هنری خودش فقط به یک شیوه کار میکند، اما در ایران اینگونه نیست و هنرمندان علاقه دارند با چندین تکنیک کار کنند! هنرمندان ما اگر به بخش هنری بپردازند، دیگر وارد تکنیکهای بیکران نمیشوند و خودشان را به یکی دو تکنیک محدود میکنند تا کارشان را درستتر انجام دهند.
* تمدن و هنر کشور ما سرامیزه است. 90 درصد آثار موزه ملی آثار سرامیکی هستند که روی آنها نقاشی شده، خوشنویسی شده یا حجم و مجسمه با آن درست کردهاند. بنابراین من نمیتوانم به غیر از سرامیک کار دیگری انجام بدهم چون حتی اگر بخواهم نقاشی بکشم و یا مجسمه بسازم همه اینها در سرامیک وجود دارد. ضمن اینکه ویژگیهایی در سرامیک وجود دارد که سایر حوزههای هنر تجسمی آن را ندارند.
* در تمام دنیا کیفیت از میان کمیت بیرون میآید. در ژاپن 5 شهر وجود دارد که همه مردم آن سرامیست هستند، اما در ایران چنین چیزی وجود ندارد. در کشور ژاپن از مقطع پیشدبستانی رشته سرامیک وجود دارد و تمام مهدکودکها و مدرسهها به امکانات آموزش سرامیک مجهز هستند. اساسا هنر در چین، کره جنوبی و ژاپن سرامیکمحور است و همه هنرها حول محور سرامیک میچرخد.
* شروع سرامیک برای من با پرداختن به زیباییشناسی فرم و کشف تکنیک اتفاق افتاد. یعنی این قابلیتها چگونه میتوانند مثل فرمهای گذشته تولید نشوند و تبدیل به فرمهای جدید شوند. از همان ابتدای کارم در زمینه سرامیک، کار مدرن ارائه دادم که پایه و ریشه فرهنگی ایران باستان در آن وجود داشت. طبیعتاً باید از فرم به ایده و فرا فرم میرسیدم. به همین خاطر سویه نگاه من فرمالیستی و محور ارزشگذاریام نیز زیباییشناسی بوده است.
* پرفورمنسهایی داشتم که ذات و نقطه عطف آن بر شکستن بود. این ایده با قابلیتهای سرامیکی وارد کار من شد، چون شما چنین قابلیتی را در مادههای دیگر نمیبینید. سرامیک مثل انسان یک درون پنهان و یک بیرون آشکار دارد. مواد دیگر این قابلیت را ندارند. من توانستم با سرامیک، یک درون پنهان و بیرون آشکار، با ویژگیهای متفاوت بسازم و حتی از آموزههای عرفانی و فرهنگی خودمان استفاده کنم. امروزه کارم با استفاده از این متریال به نقد اجتماعی و روانشناختی رسیده است.
* دغدغه دارم که آمار عجیب استفاده از لوازم آرایشی، جراحیهای زیبایی و مد کردن رویههای عجیب و جدید را نقد کنم. در ایران زنانی هستند که در جامعه بینالملل شناختهشده هستند و از طرف دیگر مصرفگرایی و دگرگونی در ظاهر زنان را هم داریم. این تضاد از کجاست؟ این جامعه یک جامعه متشتت است و ما داریم در یک گرداب چرخ میخوریم. مجسمههای این مجموعه یک شیئ دکوراتیو نیستند، بلکه من با ابزار هنری درباره مسائل فرهنگی و انتخاب الگوهای اشتباه، هشدار میدهم و این هشدار الزاماتی برای بیان و ادبیاتش دارد.
* دوستانی که کارهایی با رویکردهای معاصر دارند، اغلب به خود هنر میپردازند، یعنی خود هنر را دستمایه پرداختن به هنر میکنند، ولی من کاری را انجام میدهم که قبلاً در هنر نبوده است. من با هنر به چیزی خارج از دایره هنر میپردازم، چیزی به نام جامعهشناسی و روانشناختی زن سنتی ایرانی. طبیعی است که مخاطب من یک منتقد هنری که فقط به هنر بابت هنر میپردازد نیست.
* من و هنرمندانی که به خود هنر میپردازند، در دو جای متفاوت قرار گرفتهایم و اصلاً لزومی ندارد که هر دوی ما با یک وسیله حرکت کنیم و یک چیز را به نمایش بگذاریم. البته طبیعی است که من از کار افرادی که در این زمینه فضاهایی را کشف میکنند، در قوام دادن به شیوه بیان هنریام استفاده میکنم. من به دنبال کشف فضا نرفتهام. اصلاً هدفم این نبوده است و چون هدفم فرق میکند، طبیعتاً ابزار و نوع بیانم نیز فرق میکند.
* هنر زبان است و من قرار است به زبانی سخن بگویم که یک قدم جلوتر از جامعه باشد. من باید با موضوعات مورد علاقه خودم و مورد بحث جامعه سر و کار داشته باشم، وگرنه در خلاء هستم. حتی گاه مجبور هستم از آرایههای تزئینی استفاده کنم چون شیوه آن گفتوگو بر پایه سنت است و ما اصلاً از تزئین جدا نیستیم. من باید مخاطبم را به تله بیندازم و بعد با او صحبت کنم. بنابراین مجسمههایی مثل مجموعه اخیر را نمیتوانم با یک فرم مدرن و معاصر انجام بدهم.
* این تصور که سرامیک شکننده است در پس ذهن همه وجود دارد ولی سرامیکهایی هم در جهان وجود دارد که نمیشکنند. سرامیک ضمن اینکه نرمترین ماده جهان است، سختترین ماده نیز هست! البته سرامیکی که من در کارم استفاده کردهام از این جنس نیست اما هر ماده دیگری نیز بعد از چند سال شروع به تخریب شدن میکند. همه متریالها به نوعی صدمهپذیر هستند.