کد خبر: 7615 A

گفت‌وگو با آرش عباسی به بهانه اجرای نمایش «آناکارنینا»؛

خیانت و گذشتن از آن چیز ساده‌ای نیست

خیانت و گذشتن از آن چیز ساده‌ای نیست

آرش عباسی می‌گوید: من اگر قرار باشد از اول مطمئن باشم چطور کارم تمام می‌شود، دیگر اصلا شروع به نوشتن نمی‌کنم. این بزرگ‌ترین جذابیت تئاتر است.

ایران آرت: «آناکارنینا» درباره تازه‌شدن دیدار دو شخصیت مشهور مقابل چشم ‌میلیون‌ها تماشاگر است. دیداری که صمیمانه و دوستانه نیست و فقط برای این ترتیب داده می‌شود که فرصتی برای انتقام‌جویی و عقده‌گشایی‌هایی بسازد که یک طرف این دیدار مدت‌ها منتظر آن بوده. نتیجه اما آن‌طور که دو طرف ماجرا می‌خواهند، نمی‌شود. آنها انتظار اتفاق دیگری دارند اما همیشه داستان آن‌طور که آنها می‌خواهند و پیش‌بینی می‌کنند، پیش نمی‌رود. چه در گذشته و چه حالا زندگی‌ داستان دیگری برای آنها رقم می‌زند. آرش عباسی که چندسالی است در ایتالیا مشغول به تحصیل است هر زمان که فرصت پیدا کرده به ایران آمده و نمایشی را روی صحنه برده. امسال، سال پرکاری برای اوست. اردیبهشت ماه «نویسنده مرده ‌است» را روی صحنه برده بود و حالا «آناکارنینا» را اجرا می‌کند. او در  گفت‌و‌گو با شرق دلایل خود برای زیرذره‌بین‌بردن زندگی افراد مشهور را بازگو کرده است.
\

 چطور شد به سراغ چنین موضوعی که مرتبط با زندگی سلبریتی‌ها و افراد مشهور است، رفتید؟

 چیز تازه‌ای برایم نبود، در «نویسنده مرده است» هم همین کار را کرده بودم. این قشر زندگی جذابی دارند تا بقیه مردم. زندگی سلبریتی‌ها فراز و نشیب فراوانی دارد البته مثل زندگی همه مردم عادی اما آنها به واسطه شهرت شرایط خاص‌تری دارند. مهم‌ترینش این است که همه آرزو می‌کنند جای آنها باشند اما در بعضی مواقع آنها خودشان این حس را ندارند که زندگی حسرت‌برانگیزی دارند. احتمالا بارها شنیده‌اید که فلان هنرپیشه یا چهره معروفی که دیگران تصور می‌کنند در شرایط ایده‌آ‌لی زندگی می‌کنند از افسردگی شدیدی رنج می‌برند. هیث لیچر تنها ٢٨ سال زندگی کرد اما انواع و اقسام مشکلات و اعتیاد‌ها را تجربه کرد، جیم کری، کاترین زتاجونز، اشلی جاد که سابقه خودکشی و بستری‌شدن در بیمارستان به دلیل افسردگی هم دارد و خیلی‌های دیگر مدت‌ها با افسردگی دست و پنجه نرم کردند. اینها چیزهایی است که عیان شده، خیلی‌ها هم سعی می‌کنند مشکلاتشان پنهان بماند. تضادی در زندگی این قشر وجود دارد که جذاب است. بخش مهمی از زندگی‌شان پنهان است و این بخش برای من جذاب است. نمی‌خواهم بگویم پرداختن به این چیزها حتما واجب است؛ نه. می‌خواهم بگویم از دل این چیزها می‌توان به حرف‌های دیگری رسید. می‌توان درباره جامعه و شرایط حاکم بر آن حرف زد. می‌توان درباره زندگی انسان معاصر حرف زد. برای من اینها فقط دلایلی هستند برای پرداختن به مسائل مهم‌تر. به‌طور مشخص در «آناکارنینا» و «نویسنده مرده است» اینها بهانه‌هایی بودند برای پرداختن به مقوله عشق، دروغ، آرزوهای سرکوب‌شده، خیانت و خیلی چیزهای دیگر که سایه آنها بر سر انسان معاصر سنگینی می‌کند.

 در نمایش اشاراتی مستقیم به یکی از برنامه‌های تلویزیونی موفق می‌شود و حتی می‌توان چنین تصور کرد که شما با نگاه به زندگی یکی از مجریان تلویزیون اساس نمایش خود را پایه گذاشتید؟

 به‌هرحال من در این جامعه زندگی می‌کنم. اتفاقات فضای مجازی را به اندازه اتفاقات روز جامعه دنبال می‌کنم. سوژه‌هایم را از دل جامعه بیرون می‌کشم. آدمی هستم که از مترو استفاده می‌کنم تا در دل جامعه باشم و رفت‌وآمد داشته باشم. در همین مترو مدام در حال قصه‌ساختنم. دست‌فروش‌های مترو هر کدام ساعت‌ها ذهنم را مشغول می‌کنند؛ اینکه از کجا آمده‌اند، چه می‌کنند و قرار است به کجا برسند. گوش‌هایم تیز است و چشم‌هایم مدام در حال چرخیدن و اسکن‌کردن از آدم‌‌هاست. طبیعی است که ذهنم را آزاد بگذارم تا از هر چیزی که می‌بیند استفاده کند. درباره سؤال شما باید بگویم به‌طور دقیق نه؛ از الگوی خاصی استفاده نکردم اگرچه نمونه‌هایی وجود دارند و شباهت‌های زیادی میان این قصه و چیزی که مدنظر شماست، وجود دارد. قصه یک‌خطی نمایش «آناکارنینا» خودش حدس‌هایی را به وجود می‌آورد و تصویرهایی را در ذهن مخاطب درست می‌کند که دست من نیست. یک مجری معروف تلویزیونی در پانصدمین برنامه‌اش باید روبه‌روی هنرپیشه‌ای بنشیند که تا دو سال پیش با هم زندگی می‌کردند. مجری از همسرش جدا شده و با هنرپیشه دیگری ازدواج کرده و حالا با او زندگی می‌کند... . من فقط به این موقعیت جذاب فکر می‌کردم. به این مثلث که دو ضلعش را روی صحنه می‌بینیم و ضلع سوم را نمی‌بینیم اما سنگینی این ضلع سوم در لحظه لحظه نمایش حس می‌شود. آن آدم غایب مثل بقیه کاراکترهای غایب نمایش‌نامه‌هایم برایم خیلی خیلی پررنگ بود. او را نمی‌بینیم اما همه این اتفاق‌ها به خاطر او به وجود آمده است.

 خیانت همیشه موضوع جذابی برای یک نویسنده و کارگردان است؛ با توجه به فضای نمایش‌های قبلی‌تان چرا این موضوع را دستمایه آثار نمایشی خود قرار می‌دهید؟

خیانت و گذشتن از آن چیز ساده‌ای نیست. دلایل متعدد خودش را هم دارد. هر طرفی که چنین کاری بکند برای خودش توجیه‌هایی دارد. موضوع حساسی است که در زندگی امروزه ما و انسان هم‌عصر ما تعریف تازه‌ای پیدا کرده است. بخش مهمی از این تعاریف و مفاهیم به خاطر شکل زندگی ما، درگیری‌های ما با تکنولوژی و حضور آن در زندگی ماست. برای من هم نوشتن درباره این مسئله جذاب است.

 از ابتدا نمایش‌نامه به همین شکل با همین پایان‌بندی نوشته شده بود یا اینکه در بازنویسی‌ها به این نسخه رسیدید؟

هیچ‌وقت متن را نمی‌بندم. سال‌هاست با متن نصفه تمرین را شروع می‌کنم. لذت تئاترکارکردن همین است. من اگر قرار باشد از اول مطمئن باشم چطور کارم تمام می‌شود، دیگر اصلا شروع به نوشتن نمی‌کنم. این بزرگ‌ترین جذابیت تئاتر است. تئاتر برایم دریاچه‌ای است که باید بروم داخلش تا بفهمم چقدر عمیق است. از بیرون نمی‌توانم بفهمم. نه تنها بارها پایان‌بندی را عوض کردم؛ بلکه هر شب چیز تازه‌ای پیدا می‌کنم و فردا به کار اضافه می‌کنم. درباره آنا‌کارنینا یک بار در تمرین‌ها کامل متن را نوشتم و تمرین کردیم؛ اما دوباره ریختم دور و مجددا نوشتم. به دلایل مختلف خواسته و ناخواسته بازنویسی کردم. این دست برنامه‌های تلویزیونی در همه جای دنیا از یک رک‌بودن و بی‌پروایی برخوردار هستند که ما اینجا نمی‌توانستیم آن را اجرا کنیم. من هم متن را طوری نوشتم که حتی یک مورد ممیزی هم نخورد.

 در بعضی از مصاحبه‌هایتان اشاره کردید این نمایش را در ادامه نمایش قبلی خود که اردیبهشت روی صحنه بود؛ یعنی «نویسنده مرده است» به اجرا درمی‌آورید. چرا تصمیم به ادامه همان نمایش گرفتید؟

 «نویسنده مرده است» دست از سر من برنمی‌دارد. در سال‌های گذشته لحظه‌ای فراموشش نکرده‌ام. هرچه می‌گذرد، بیشتر شیفته‌اش می‌شوم و می‌خواهم از تکنیکی که دارد، بیشتر استفاده کنم. «آنا‌کارنینا» پر از نشانه‌های «نویسنده مرده است»، است. در راستای آن است؛ اما ادامه‌اش نیست. برای ادامه «نویسنده مرده است» ایده دارم، با همان شخصیت لیلی و فرهاد، زمانی که سال‌ها گذشته است. آن فیلمی که قرار بود ساخته شود، ساخته نشده و حالا این‌بار به جای تراس مجلل خانه لیلی روی تراس کوچک و محقر فرهاد نمایش‌نامه‌نویس قرار گذاشته‌اند. این داستان «نویسنده مرده است٢» است که باید شروع کنم به نوشتنش. حالا مطمئن نیستم مثل سینما از عنوان ٢ استفاده کنم؛ ولی شخصیت‌ها همان هستند. هنرپیشه معروف سینما و نمایش‌نامه‌نویسی که دیگر خیلی جوان نیست.

 در ابتدا از لادن مستوفی به‌عنوان بازیگر نمایش نام برده شد، چه اتفاقی افتاد که بازیگر نقش «آناکارنینا» را تغییر دادید؟

 داستانش مفصل است. ایده «آناکارنینا» زمانی که در ایتالیا بودم، به ذهنم رسید. ایده که چه عرض کنم، در ابتدا فقط یک تصویر داشتم. مدت‌ها بود دلم می‌خواست روی «آناکارنینا» کار کنم؛ اما به نظرم اقتباس از آثار معروف به همان شکل از بیهوده‌ترین کارهای جهان است. دنبال چیز تازه‌ای می‌گشتم؛ اما چیزی پیدا نمی‌کردم. فقط یک تصویر داشتم از نمایشی به اسم «آناکارنینا». تصور می‌کردم در تالار وحدت قرار است اجرا کنم، در انتهای صحنه قطار در ایستگاه متوقف می‌شود و آنا از آن پیاده می‌شود و به سمت جلوی صحنه حرکت می‌کند، در پیشانی صحنه می‌ایستد و شروع می‌کند به دیالوگ‌گفتن: دالی عزیز، من از سن‌پترزبورگ تا مسکو آمدم که... . این اولین تصویری بود که در این اجرا به این شکل اجرایش نکردم. از همان لحظه اول آنا برایم لادن مستوفی بود. تا دو سال این تنها تصویری بود که از نمایشی به اسم «آناکارنینا» داشتم. یک خط هم نمی‌توانستم بنویسم. اساسا در ایتالیا چیزی نتوانستم بنویسم؛ اما بالاخره ایده را پیدا کردم. «آناکارنینا» در یک برنامه زنده تلویزیونی. آن زمان در سفری که به ایران داشتم، ایده را با لادن در میان گذاشتم و شروع به نوشتن کردم. نقطه‌ضعف بزرگی در نوشتن دارم و آن هم این است که هم با بازیگر ذهنی‌ام می‌نویسم، هم به جای شخصیت‌ها اعم از زن و مرد بازی می‌کنم و می‌نویسم.

  معصومه رحمانی با اینکه بازیگر توانایی است؛ اما کمتر در تئاتر روی صحنه می‌رود یا حداقل نقش اصلی را بازی می‌کند. چطور شد او را برای شخصیت اصلی نمایش انتخاب کردید؟

 معصومه رحمانی را از سال‌ها پیش روی صحنه دیده بودم و همیشه فکر می‌کردم یک جا از او استفاده کنم. البته این نقش برای او خیلی ایده‌آل نبود؛ اما قسمت بود که او بازی کند. معصومه را برای کار دیگر و نقش دیگری مدنظر داشتم؛ ولی اینجا از او استفاده کردم. به نظرم بهترین نتیجه را تا اینجای کار گرفتم. او بازیگر بسیار باهوشی است. شخصیت را به‌خوبی می‌شناسد، درک می‌کند و به بهترین شکل ممکن او را روی صحنه می‌برد.

 بهنام شرفی سابقه همکاری با شما را دارد. اولین انتخاب برای این نقش او بود یا اینکه به بازیگران دیگری هم فکر کرده بودید؟

 بهنام شرفی تئاتر را با من شروع کرده. سال‌ها در گروهم بوده و سال‌هاست دنبال فرصت بودم که جایی درست از او استفاده کنم. اینجا بهترین جایی بود که می‌شد از او استفاده کرد. لیاقت چنین نقشی را داشت و از جان مایه گذاشت برای این نقش. آینده درخشانی دارد و به زودی به یکی از بهترین‌های تئاتر ایران تبدیل خواهد شد. اول به بازیگران دیگری فکر کرده بودم. به مجری‌های تلویزیون؛ با یکی، دو تا هم وارد مذاکره شدم اما نشد. با بعضی از بازیگران چهره هم وارد مذاکره شدم اما این نقشی نبود که هرکسی از عهده‌اش بر بیاید. دست آخر به بهنام رسیدم و خیلی از این انتخاب راضی‌ام. امیدوارم بهنام قدر موقعیت‌هایش را بداند. درست انتخاب کند و صبور باشد تا به وقتش در آن حدی که انتظار دارد، دیده شود.

  داستان چندان ربط زیادی به رمان «آناکارنینا» پیدا نمی‌کند، منظورم این است که آناکارنینا در نمایش‌نامه شما در جایگاه داستان فرعی قرار می‌گیرد و انگار بهانه‌ای برای مطرح‌کردن خیانت در زندگی افراد مشهور است، چرا این رمان را انتخاب کردید؟

 بارها گفته‌ام که از آثار کلاسیک فقط ایده‌های‌شان برای من مهم است. تولستوی درباره انسان ١٤٠ سال پیش رمان نوشته اما حالا در این روزگار همه‌چیز فرق کرده است. شکسپیر هم درباره انسان قرن هجدهمی نمایش‌نامه نوشته است، دلیلی ندارد من در قرن بیست‌ویک حرف‌های او را به صحنه ببرم. کار من این است که برای زمانه خودم کار کنم. من ایده‌های درخشان آنها را می‌گیرم و داستان و به آدم‌های معاصر خودم تزریق می‌کنم. اپرا هم قرار نیست اجرا کنم که در چهار ساعت رمان «آناکارنینا» را با موسیقی و رقص و آواز نمایش دهم.

 

آرش عباسی نمایش آناکارنینا
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین