کد خبر: 40812 A

عرق آلوچه، چیدن شاهتوت و کارخانه شیر/ سه شعر از شیموس هینی

عرق آلوچه، چیدن شاهتوت و کارخانه شیر/ سه شعر از شیموس هینی

بسیاری از منتقدان و شعرا، شعر شیموس هینی را مصداق شعر پُست‌مدرن می‌دانند.

ایران آرت: شیموس هینی، شاعر و نویسنده معروف اهل کشور ایرلند شمالی و برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۹۵ بود.

به گزارش ایران‌آرت، بسیاری از منتقدان و شعرا، شعر شیموس هینی را مصداق شعر پُست‌مدرن می‌دانند. اشعار او که همواره با استقبال عمومی خوانندگان ایرلند و سراسر کشورهای انگلیسی‌زبان روبه‌رو بوده، بارها موجب دریافت جایزه‌های مختلف از انجمن‌های متفاوت سراسر اروپا شده‌ است.

توجه به اسطوره‌های کهن و کشاندن آنها به شکلی به دنیای جدید و دگرگون کردن آنها و همچنین توجه به زبان امروز انگلیسی از ویژگی‌های شعر اوست.

سه شعر "عرق آلوچه"، "چیدن شاهتوت" و "کارخانه شیر" را از این شاعر در ادامه می‌خوانید. این اشعار توسط پویا کیانی ترجمه و در با ماهنامه تجربه چاپ شده است. 


عرقِ آلوچه

هوای سرد و پاک جنگل سرو

جا به غبار تیره زمستان داد

او* عرق را روی آلوچه‌ها ریخت

و در بطری را کیپ بست

وقتی من درش را گشودم

بوی تند و مانده خارخاسک و علف

که از شربت‌خانه‌ای سوت و کور بیرون می‌زند

به مشامم رسید

هنگامی که در جام ریختمش

لبه آلوچه‌ها مانند دشنه تیز بود

و مثل ابط جوزا شعله کشید

با یاد تو می‌نوشم

می‌نوشم از آلوچه‌هایی کهربایی؛ صیغل‌خورده،

نیلگون، تلخ

و دلگرمی‌بخش.

* she

شیموس هینی 4


چیدن شاهتوت

اواخر اوت،

یک هفته باران سنگین، یک هفته آفتاب سوزان

شاهتوت‌ها می‌رسید.

نخست تنها یکی‌شان، غده ارغوانی درخشان

و دیگران سرخ، سبز، سفت مثل استخوان

آن اولی را می‌خوردی و

گوشتش چه شیرین بود

همچون شرابی غلیظ: در رگانش خون تابستان

که لکه‌ای بر زبان می‌گذاشت

و دست‌ها را به چیدن اغوا می‌کرد

گذشت و جوهر شاهتوت‌ها جان گرفت

و ما را با پاتیل‌های شیر، قوطی‌های نخود و شیشه‌های مربا

از خانه بیرون آورد

تا ساقه‌های ترخون و علف‌های نوبر رنگ چکمه‌هایمان را ببرد.

مرغزارهای وسیع، مزارع ذرت و کشتزارهای سیب‌زمینی را

زیر پا سپردیم، تا شیشه‌ها پر شدند

تا قعر قوطی‌های پر سروصدا جای سبزترها شود

و روی هر ظرف را

لایه‌ای از توت سیاه و آبدار

همچون لعابی از چشم‌های پراشک بپوشاند.

دست‌هایمان رنگ کبودی گرفته،

خار به انگشت‌هایمان فرو رفته،

کف‌ دست‌هایمان چسبناک

مثل دست‌های ریش آبی* شده بود

ما توت‌ها را تازه‌تازه در کاهدان ریختیم

اما وقتی تشت‌ها خوب پُر شد، آن لابلا کپکی پیدایش شد

کپک‌هایی به رنگ خاکستری موش

در سرتاسر انبار کوچک ما

و شهد توت‌ها هم در سرازیری فساد بود

میوه‌ها یکی یکی از سابقه می‌گندید،

و گوشت شیرینشان ترش می‌شد.

من همیشه در این لحظه گریه‌ام می‌گرفت. این منصفانه نبود

که تک تک قوطی‌های عزیزمان بوی تعفن بدهند

من هر سال آرزو می‌کردم که شاید

شاید این دفعه را دوام بیاورند،

و می‌دانستم

که دوامی در کار نیست

 

* ریش آبی، شخصیتی است که سرگذتش در افسانه‌ها و داستان‌های اروپای پس از رنسانس‌ بارها توسط ملت‌های مختلف، به صورتی نسبتاً مشابه، روایت شده است: شاهزاده/ اشرافی‌ای است که در قصری مجلل زندگی می‌کند. مکرراً دخترانی زیبا را به همسری درمی‌آورد و سپس در دل آن قصر به شکلی مرمور به قتل می‌رساند. در نهایت در اوج قصه، آخرین زن پا به آن قصر می‌گذارد. او قرار است دوام بیاورد و از گزند دستان خونین ریش آبی در امان بماند.

شیموس هینی 3


کارخانه شیر

زنجیری از حباب چرخید و لغزید و

از لوله تخلیه بیرون آمد

ما بر ساحل دیگر رود ایستادیم و چشم دوختیم

آب شیرآلودی از شکاف‌های دیوار تراوش کرد

و از خود شیر

عصاره‌ها خمره‌خمره بیرون می‌آمد

آن روبرو

بر تن برزخی زمین سالن

جایی که کارگرها شیفت به شیفت

روی آب می‌سُریدند و

گِرد ساعت‌شمار می‌چرخیدند

و کارخانه، که خود را

مثل کشتی چند ستاره پر زرق و برقی

دور از دسترس گاه می‌داشت.

آنها ما بودیم که گشتند و رفتند

گوساله‌هایی با چشم‌های مرمرین و خیس

حیرت‌زده و مجذوب نورهای شبرنگ.

شعر شاعر شعر پست مدرن شیموس هینی
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین