کد خبر: 3184 A

یک استخوان پوسیده لای زخم ابراهیم گلستان!

یک استخوان پوسیده  لای زخم ابراهیم گلستان!

اصلا معلوم نیست آنهایی که توسط گلستان، دشمن فروغ خطاب می‌شوند واقعا در حق بانوی شعر ایران چه کرده‌اند که لایق این همه انکار و بدرفتاری و طرد شده‌اند...

ایران آرت: سعید برآبادی : از فروغ نامه‌هایی به جا مانده و بعضی از شعرها که با اشاراتی می‌توان آن را حاشیه‌نویسی یک معشوق بر رابطه‌ای عاشقانه دانست و دیگر هیچ. در عوض عمر طولانی گلستان از او دستگاه نقل خاطرات ساخته و تکلم وحده او از همین خاطرات ساخته شده است که معلوم نمی‌کند. پرونده فروغ چه هنگام باید بسته شود و دلیل این بسته شدن چیست.

 

اصلا معلوم نیست آنهایی که توسط گلستان، دشمن فروغ خطاب می‌شوند واقعا در حق بانوی شعر ایران چه کرده‌اند که لایق این همه انکار و بدرفتاری و طرد شده‌اند. مگر نه این که گلستان نیز به شهادت همین چند خطی که نوشته، روزگار خوبی را در حوالی مرگ فروغ نمی‌گذرانده و عجیب نیست که دست ناسور حوادث، خاطره او را الکی یا واهی از چیزی مخدوش کرده باشد؟ «در سال‌های آخر دهه چهل بودیم و من غرقه در غمی بودم که شکل تجربه کرده غم را نداشت ولی غم بود و در تنهایی‌ات انگار فقط آن بود، که شاید از آن نبود که در پندار یا در واقعیت بود. شاید حس ناشناسی را هویتی خاص می‌دادیع یا شاید هم بود و از خاشاک تا ریشه‌های سخت کهن چاره آن را نکرد و نمی‌کرد و نمی‌دانستی آن از تنهایی است یا از تلاطم حیات در موج‌های نشناخته و به ناگهان غافلگیر. آیا عمومی است یا منحصرا برای تو است این تواتر لطمه‌های فشارنده این هر چه را به سوی انتها برنده این در هر حال ... این... این.»

یکی از واقعه‌های تاریخی که شبیه یک استخوان پوسیده لای زخم گلستان مانده، مجله فردوسی ست که به هر مناسبتی به آن اشاره می‌کند تا یادآور علاقه‌مندان فروغ بشود که روشنفکران با او چه کردند؟: «آقایی هم که روز پنجشنبه در مجله «فردوسی» مطلبی در مورد این خانم (فروغ) نوشت که برود زیر ابرویش را بردارد و به مسائل پایین‌تنه فکر می‌کند. سه‌شنبه بعد بود که فروغ مرد. این آقا پنجشنبه بعد مقاله مفصلی نوشت در مجله «فردوسی» که این خانوم الهه بود... ضد تمام نوشته‌های قبلی‌اش حرف زد.»

اشاره گلستان در این شکوائیه که از فرط تکرار به شکل تاریخ و مستند درآمده، به رضا براهنی ست. برای یافتن مطالبی که آن زمان، او در محله فردوسی منتشر کرده و تایید با رد ادعای گلستان دو راه بیشتر نیست؛ راه اول جست‌وجو در کتاب «طلا در مس» است که بخش عمده‌ای از این یادداشت‌ها را در خود جا داده. در چاپ‌های جدید این کتاب هیچ اثری از ناسزاگویی براهنی به فروغ فرخزاد وجود ندارد اگر چه که برخی از پایان‌نامه‌های فرخزاد داشته اما آنچه که گلستان ادعا می‌کند در این کتاب نیست. راه دیگری هم وجود دارد و آن یافتن آرشیو مجله «فردوسی» در بهمن ماه 1345 است. در کتابخانه مجلس، شماره 803 را ورق زدیم. این تنها شماره‌ای است که پیش از مرگ فروغ، ستونی را به پوشش اخبار او اختصاص داده. در این ستون مطلبی به طنز و کنایه با این مضمون آمده که فروغ در حال اذیت کردن مدیران مجله است:

«در این هفته خانم فرخ‌زاد ضمن یک مکالمه تلفنی با مسئولان مجله، نسبت به چاپ شعرشان در مجله فردوسی اعتراض کردند و اطلاع دادند که چون ایشان به روش مجله فردوسی معترضند و به خوانندگان مجله فردوسی از نظر فهم شعری اعتقاد ندارند موردی نمی‌بینند که شعرشان در این مجله چاپ شود.»

همین و تمام! کسی از گلستان دل زده از فضای روشنفکری ایران توقع پیگیری این جور دلچرکینی‌های کهنه را ندارد اما کاش محققان تاریخ ادبیات فارسی به جای پرداختن به تواریخ بی‌اهمیت مرگ و تولد فلان و بهمان، کمی هم به فکر شفاف‌سازی این قبیل امور بودند.

 

 

لیلی گلستان رضا براهنی ابراهیم گلستان
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین