کد خبر: 14910 A

دیده‌ام که بازیگر درجه یک دابسمش می‌سازد!/ جشنواره فجر دیگر خاصیتی ندارد!

دیده‌ام که بازیگر درجه یک دابسمش می‌سازد!/ جشنواره فجر دیگر خاصیتی ندارد!

سجاد افشاریان که این روزها تئاتر "شرقی غمگین" را روی صحنه دارد معتقد است، جبر گاهی باعث سوق یافتن افراد به کارهای متفاوت می‌شود.

ایران آرت: سجاد افشاریان که این روزها در نمایش «شرقی غمگین» به عنوان نویسنده و بازیگر حضور دارد،  از ویژگی‌های دو شخصیت نمایش‌اش یعنی علی و سعید گفت.

«شرقی غمگین» با نویسندگی سجاد افشاریان، کارگردانی سعید زارعی و بازی افشاریان و هومن شاهی برای بار دوم روی صحنه رفته است. افشاریان با اشاره به بستر اجتماعی خلق این اثر، با اشاره به تئاترهایی که مدت‌هاست تهیه می‌کند، از مشکلات موجود در تئاتر ایران برای کارگردانان جوان گلایه کرد. در ادامه گفت و گوی این هنرمند با ایلنا را می خوانید.

شخصیت‌های «علی» و «سعید» در «شرقی غمگین» برای بیشتر مخاطبان تبدیل به قهرمان‌هایی می‌شوند که مخاطب با آنها همراهی و همذات‌پنداری می‌کند درحالی که به صورت طبیعی ویژگی‌های معمول قهرمان‌ها را ندارند؛ یک نفرشان دو سال پایش را از خانه بیرون نگذاشته و دیگری موادفروش است و قصه هم تلخی‌های خودش را دارد. این دو شخصیت برای نویسنده داستان قهرمان‌اند؟

قهرمان نیستند. بخشی از اجتماع‌مان هستند. اتفاقا چه کاراکتر علی و چه کاراکتر سعید برای زندگی و زنده ماندن تلاش می‌کنند. اگر «سعید» در بیرون از خانه هر کاری می‌کند، یعنی پیک موتوری است، پیتزافروشی کار می‌کند، خودش مواد درست می‌کند و می‌فروشد؛ اینها تلاش‌اش برای زنده ماندن در طبقه خودش و شکل خودش است. «علی» هم که در عین حالی که خودش را در خانه نگه داشته، امیدی دارد که بهش نمی‌رسد یعنی رنگی از امید به خود نمی‌گیرد. اگر این همذات‌پنداری صورت می‌گیرد، بخش عمده‌اش به خاطر فقدان روابط و دوستی‌ها و رفاقت‌هایی است که باید باشد و نیست یا بسیار کمرنگ است. همه چیز شاید نسبی و تقریبی است اما خیلی از آدم‌ها در روابطشان با همدیگر دچار سیاست‌زدگی و منفعت‌طلبی می‌شوند و در مقابل وقتی با دو نفر مواجه می‌شوند که جان‌شان برای هم کف دست‌شان است خب این ایجاد همذات‌پنداری بیشتری می‌کند.

در «شرقی غمگین» هم قصه تلخ است و هم در نهایت علی به چیزهایی که می‌خواهد نمی‌رسد. سعید هم یک موادفروش است و بی‌خطر از بلایایی که می‌تواند برایش به وجود بیاید، نیست. درباره نگاه‌تان به این فضای اجتماعی که کاراکترهایتان را از دل آن بیرون آورده‌اید، بگویید.

نمایش «شرقی غمگین» از هم‌نشینی جوامع مختلف شکل گرفت. از پاره‌ای از فضاهای دانشگاهی و پاره‌ای از فضاهای مرتبط با مهاجرت آدم‌ها چه به واسطه کار و چه دانشگاه از شهرهای کوچک به جایی شبیه پایتخت؛ از جمع این نگاه به جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم، نمایشنامه شکل می‌گیرد و خب، غریبه هم نیستند. چون حداقل نسل ما دهه شصتی‌ها کمی رفاقت را رهاتر، آزادانه‌تر و پررنگ‌تر تجربه کردند و در خیلی از این زیرپله‌ها، خانه‌های روی پشت‌بام‌ها ممکن است مشابه این کاراکترها را دیده باشند. حالا یک جاهایی وضعیت اجتماع موجود بررسی می‌شود لباسی به تن علی و سعید. حتی ممکن است جایی دیگر، کاراکترهای دیگری هم می‌شد تعریف کرد ولی علاقه‌مندی من برای نشان دادن جنسی از احساس مسئولیت و امنیت که در پی هم می‌آید در رابطه این دو دوست شکل گرفت؛ که ما در برابر هر حرفی که می‌زنیم و در برابر ایجاد هر احساس علاقه‌ای مسئولیم و نمی‌توانیم بی‌تفاوت باشیم. و اینها بین این دو کاراکتر شکل خودش را پیدا می‌کرد.

جنبه ناامیدانه قصه در ماجرای عشق و عاشقی شخصیت علی است؛ حتی پادکستی راه انداخته که با آن همه مخاطب انگار در تمام این دو سال تنها مخاطبش معشوق‌اش است و در نهایت هم به نوعی به یک تراژدی می‌رسد شبیه همان فضای ناامیدانه‌ای که مدت‌هاست از برآیند پادکست‌های اینترنتی مختلف درباره عشق می‌بینیم که مفهوم اغلب‌شان ناکامی و عشق از دست رفته است. فکر می‌کنید برای جوان‌های دهه شصتی که مخاطب شما هستند این قضیه آنقدر با ناامیدی همراه است؟

وقتی شما سیاهی را کامل می‌کنید و بوم‌تان را کامل می‌کنید، آن وقت اگر روزنه‌ای از نور وجود داشته باشد ما آن روزنه را بهتر می‌بینیم. من فکر می‌کنم خیلی از آدم‌ها اگر از این زاویه بخواهند به شرقی غمگین نگاه کنند وقتی از در سالن نمایش خارج می‌شوند دست همدیگر را محکم‌تر می‌گیرند. یعنی بیشتر قدردان داشته‌هایشان می‌شوند. شکل برخورد در پایان داستان و بقیه بخش‌ها روی کاغذ به این صورت بود. ما به قدری نیمه خالی را نشان می‌دهیم که متوجه نیمه پر باشیم و تاریکی را از حد می‌گذرانیم تا متوجه لحظه‌های روشن زندگی‌مان باشد.

بخش مهمی از نمایش روی پادکست اینترنتی شخصیت علی عشقی استوار است که اسم نمایش را هم روی خود دارد. به طوری که 7 دقیقه ابتدایی نمایش فقط بخشی از یک پادکست و حتی مستقل از فرمت نمایش است؛ پادکست چقدر برای خود شما جذابیت دارد؟

ببینید اینکه حرفه کاراکتر علی شده پادکست فقط محصول علاقه‌اش نیست. من یک زمانی رفیقی داشتم که بازیگر درجه یکی بود و در این کار به جایی رسید که دابسمش تولید می‌کرد... من بخشی از این قضیه را باورها و تواناهایی‌های خود شخص می‌دانم که می‌گویم چرا آن اتفاق‌هایی که باید نمی‌افتد یا آدم‌ها چقدر تلاش می‌کنند که به اندازه تلاش‌شان در هر شاخه و زمینه‌ای که هستند برداشت کنند، ولی یک بخشی از آن محصول اجتماع‌مان است که به چه سمت و سویی کشیده می‌شوند. «علی» از دانشجوی ادبیات بودنش تنها یک پادکست نوشتن و ضبط کردن برایش باقی مانده. کاری است که در عین آنکه در خانه مانده و بیرون نمی‌رود اما به تکثیر و انتشار خودش و باورهایش فکر می‌کند. اساسا این موضوع از بخشی از علاقه‌مندی شخصی خود من هم می‌آید که پادکست‌هایی که از قدیم در فضای مجازی شِیر می‌شد چه آنها که روی ساوندکلود بود تا به امروز را خیلی دوست دارم.

فعالیت شما در تئاتر صرفا به بازی و نوشتن ختم نمی‌شود؛ نمایش‌های زیادی از کارگردان‌های جوان تولید شده که شما تهیه‌کننده‌شان بودید و روی اسم‌تان برای تبلیغات مانور داده‌اند. درباره سجاد افشاریان تهیه‌کننده در تئاتر بگویید.

من یک خط‌مشی را در این 5-6 سال اخیر در پیش گرفتم؛ آنهم به این دلیل که آنقدر مسیر سخت و دشواری را تا به این لحظه طی کردم، باورم بر این است که هرکجا بتوانم کاری کنم که این مسیر برای نسل‎‌های بعد از من راحت‌تر طی شود این کار را می‌کنم، کما اینکه سیستم خاصیت خودش را از دست داده است. یعنی یک زمانی جشنواره‌های فجر خروجی‌های مشخصی داشتند که سازندگان آثار آنها تبدیل به کارگردان‌های مطرح سال‌های بعد می‌شدند. وقتی جشنواره‌هایمان و رویدادهایمان و هر آنچه به شکل کلی به سیستم مدیریتی مربوط می‌شود کارکردش را از دست داده من نوعی هم نمی‌توانستم دست روی دست بگذارم و ببینم که بی‌شمارند جوان‌های خلاق و با انگیزه که تلاش می‌کنند صاحب دستگاه فکری مستقل باشند و هیچ حمایتی نشوند. من به قدر خودم، نه بیشتر و نه کمتر، تلاشم را کردم که در تمام این سال‌ها این بچه‌ها را اگر بدون من دو نفر می‌بینند و با وجود من ده نفر، آن ده تماشاگر را با وجود من به دست بیاورند. این را هم بگویم که هیچ رابطه و دریافت مالی هم از هیچ یک از کارهایی که تهیه‌کننده‌شان بودم، نداشتم. یک ریال هم از این کارها برنداشتم و تماما اهداف درازمدتی داشتم که سعی می‌کردم به بچه‌ها منتقل شود. اینکه در ابتدا برویم سراغ مبانی، اینکه چرا تئاتر را به عنوان مدیوم هنری مورد علاقه‌مان انتخاب کردیم. چون هستند هنوز کسانی که تئاتر کار می‌کنند اما نمی‌دانند چرا تئاتر را انتخاب کردند. خب، خیلی پایه‌ای و اصولی سعی کردم گام به گام با اینها کار کنم. اگر به پشت سر نگاه کنید نمایش‌های زیادی بوده که تهیه کرده‌ام؛ آخرین نمایش‌هایی که روی صحنه است «کوسه‌ها» و «مکبث داستان اسباب‌بازی» است، قبل‌تر از اینها «شلتر» بود که نمایشی مستند اجتماعی درباره زنان کارتن‌خواب است، یا نمایش‌های کشیده، قضیه، سرگیجه، پرسه‌های موازی و.... خیلی بودند اما از یک جایی واقعا انگیزه برای تهیه‌کنندگی را از دست دادم چون آدم احساس تنهایی می‌کند، چون هیچ‌کس به خودش نمی‌آید که آنها هم مسئول‌اند، مدیر سالن هم مسئول است و مدیر مرکز هنرهای نمایشی هم مسئول است. مدیران فرهنگی ما هم مسئول‌اند که دستی به یاری برسانند برای گروه‌های جوانی که چهره و سلبریتی ندارند اما خلاق‌اند و وقتی شبی 60-70 نمایش روی صحنه می‌رود آنها به سختی جزو انتخاب مخاطبان قرار می‌گیرند. اما در شکل بیرونی‌اش هیچ دست یاری‌گری ندارند که این جریان حمایت شود.

کارگردان‌های زیادی سراغ شما می‌آیند که کارشان را بخوانید و تهیه کنید؟

بله؛ بی‌شمار می‌آیند و کارها را می‌خوانم و می‌بینم اما ماجرا این است که اگر بخواهم همه آنها را تهیه کنم دیگر در سال به هیچ کاری از خودم نمی‌رسم. از آن طرف همانطور که گفتم نه تنها یک ریال از فروش این آثار را برنمی‌دارم بلکه نمایش‌هایی هست که متضرر هم می‌شویم. و هیچ‌کس نیست که حواسش باشد که بگوید دمت گرم که این حمایت‌ها را انجام می‌دهی ولی دیگر ما حواس‌مان هست که دیگر تو متضرر نشوی. الان پروژه‌های آماده‌ای به عنوان تهیه‌کننده دارم اما سالن ندارم. زمانی چهار بار به تالار حافظ پیشنهاد دادم که سالن‌های خصوصی به این شکل پا نگرفته بودند. حتی همین امسال هم. مدیران ما دچار خطاهای بزرگ و استراتژیک هستند! به جای اینکه از من بپرسند چه متنی و چه گروهی هستند، مدام این جمله تکرار می‌شود که بازیگران چه کسانی هستند؟ یعنی وقتی آنها دنبال این هستند که چهره‌ها در سالن‌شان اجرا برود دیگر فاتحه این قضیه خوانده است. نمی‌شود کار بچه‌ها را در سالن‌های خصوصی اجرا کرد چون کف فروش آنچنانی و معادلات خاص خودشان را دارند و خب سالن‌ها هم سوبسید عجیبی ندارند و مجبورند برای درآمدشان فعالیت‌هایی کنند. اما خب نکته من این است که بچه‌هایی که از سیستم تئاتر دانشگاهی و آکادمیک و خلاق می‌آیند چه می‌شوند؟ آنها باید در جایی از این تئاتر پیکره‌شان شکل بگیرد یا نه؟

شده بروید با مدیری صحبت کنید یا فکر می‌کنید باب گفتگو باید از طریق دیگری باز شود؟

در مرحله اول سراغ سالن‌ها می‌رویم. و کم‌کاری‌ای وجود ندارد؛ یک سالن مولوی است که اختصاص یافته به تئاترهای دانشگاهی و خب حجم کارهای تولیدی دانشگاهی بیشتر از این است که این سالن بتواند همه کارها را پوشش دهد. در این راستا طبیعتا هیچ همکاری وجود ندارد.

 

سجاد افشاریان تئاتر "شرقی غمگین"
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین